گزارش از: کتایون حمیدی
آذرقلم: حاشیه هیچگاه نتوانسته و نخواهد توانست جای متن را بگیرد و بسیار رخ داده که پرداختن به حاشیهها، مسائل و مشکلات بسیاری را به دنبال داشته که نمونهای از این مشکلات را میتوان در حاشیه شهرها و بروز پدیده حاشیه نشینی به نظاره نشست.
به گزارش آذرقلم به نقل از فارس، بیش از نیم میلیون انسان، دور تا دور تبریز را برای زندگی انتخاب کردهاند، زندگی که نه؛ انتخابی صرفاََ برای زنده ماندن!
اگر راهتان به این مناطق حاشیهنشین افتاد، خواهید دید که یکی از خانهها ۱۰۰ پله دارد، آن یکی صد و پنجاه پله و خلاصه هر کدام در طبقهای نانوشته ساکنند؛ بله نانوشته! چون در هیچ ادارهای تعداد پلهها و طبقات ساکنین بدون آسانسور ثبت نمیشود.
قصهای از این نیم میلیون نفر تبریزی
ظاهراََ بر فراز شهر زندگی میکنند اما ظاهرا! به آسمان نزدیکتر از دیگرانند، اما ظاهرا! لابد مریض هم نمیشوند ولی تصورش هم سخت است که چند نفر باید دست و بازوی بیمار را بگیرد و او را از عرش به فرش(بامِ حاشیه به پایین شهر) بیاورد! زنانی که باردارند! پیرزن و پیرمرد! مادری با کودک شیرخوارِ در آغوش! و زمستان سرد و رفت و آمد غیرقابل تصور و تربیت یافتن کودکانی خردسال که واژه فقر را در عمل هِجّی میکنند.
جریان خودبخودی توسعه و پیشرفت اجتماعی در طول سالیان گذشته منجر به افزایش نابرابریها در جامعه شده و اغنیا را غنیتر و فقرا را فقیرتر کرده است.
حاشیه شهرها همواره مورد بیمهری مسوولان قرار گرفته است به طوریکه این مناطق از داشتن حداقل امکانات آموزشی، فرهنگی و اقتصادی محروم هستند و نتیجه چنین فرآیند رشد شکاف و نابرابری است.
به اعتقاد کارشناسان، بیتوجهی به روستاها و اقتصاد روستایی و تمرکز امکانات در شهرها منجر به قطببندی شهرها و مهاجرت بیرویه روستائیان به شهرها شده است.
نوشتن از حاشیهنشینی دیگر به موضوع نخنمایی تبدیل شده است و قصد این نگاره، بیان معضلات حاشیهنشینی و نگاه کلان به این موضوع نیست چراکه میخواهیم به یک زنگ خطری اشاره کنیم که در خفا به صدا در آمده است.
دورهمی طردشدگان در خرابههای امروز و کاشانههای دیروز
ابتدا هشدار این زنگ خطر را فریدون باباییاقدم عضو شورای شهر تبریز مطرح کرد. او به خطر خانههای مخروبه در تبریز اشاره کرد و گفت: «این خانهها پاتوقی برای معتادان در استان بدون معتاد متجاهر تبدیل شده است».
زندگی زیر پوست شهری حاشیهنشینان گفتنیهای زیادی دارد! تا زمانی که با آنها هم صحبت و هم نشین نشوی، نمیتوانی درکشان کنی!
ابتدای ورودی ترلان درهسی از سمت اتوبان پاسداران و نزدیک ژنراتور برق، خانههای مخروبه ای به چشم میخورد. چند کودکی در حال بازی قایم باشک هستند. خانهای ۱۲ متری در مجاورت مخروبهها وجود دارد که زنِ خانه در حال پهن کردن لباسها روی طناب است.
تمایلی به صحبت کردن ندارد؛ بچهاش را که در حال بازی در آن محوطه است، صدا میکند و درِ قرمز رنگ فلزی خانهاش را محکم میبندد.
به طرف دو زن دیگر که بیرون نشستهاند، میروم. می پرسم خانهتان همین نزدیکیهاست؟ می گویند: «بله، همین خانه پشتی برای ما هست، برای چه میپرسی؟».
صاحب خانههای مخروبه را میپرسم. یکی از آنها میگوید: «قبلا افرادی اینجا زندگی میکردند ولی الان به روستای خود برگشتهاند، اینجا اعیاننشین نیست، از هر جا که خوشت بیاید، میتوانی دیوار بکشی».
از او میپرسم شنیدهام در این مخروبهها هم افرادی زندگی میکنند، که در پاسخ میگوید: «معتادها، هفتهای یکی یا دو بار اینجا جمع میشوند و مواد مصرف میکنند. اینجا خیلیها مواد مصرف میکنند».
«نوشتن، گفتن و قول وعده اثری ندارد، همه میگویند اهالی ترلان درهسی، خلیل آباد آخر خلافکارها هستند ولی ما که خود، ساکن اینجاییم، خلافکار نیستیم، کارگر هستیم ولی شرایط این محله به گونهای شده است که یک مشت خلافکار اینجا را محلی امن برای کارهای خلاف خود کردهاند ولی ما علاج نداریم زیرا توان جابجایی نداریم». اینها را مرد جوانی میگوید که به گفته خودش یک کارگر ساده است.
او ادامه میدهد: «به خدا یک مرد هم جرات ندارد تا به پایین دره برود؛ اینجا زن و بچه ما در خطر هستند».
با انگشتاش موتورسواری را نشان میدهد که کمی آن طرفتر ایستاده و با تلفن صحبت میکند. به گفته خودش، آن موتوری یکی از ساقیهایی است که هفتهای چند بار اینجا میآید و مواد میفروشد و آن خرابهها هم محلی برای مصرف معتادانی است که گاها ساکن این محل هستند و گاها غریبه.
مرد حدودا ۵۰ سالهای از اهالی ترلان درسی که به گفته خودش قبلا مواد مصرف میکرده ولی اکنون ترک کرده و در یک کمپ ترک اعتیاد مشغول است، میگوید: چندین خانه مخروبه در اینجا وجود دارد که به پاتوق معتادانی که از دنیا بریدهاند، تبدیل شده است، آنها روزها اطراف پمپ گازها و پمپ بنزینها زبالهگردی و گدایی میکنند و شبها اینجا جمع میشوند.
خانه بیچراغ رهاشدگان
اصرار میکنم تا ما را به یکی از این پاتوق ها ببرد و از نزدیک با برخی از آنها صحبت کنیم؛ ولی اصرارم بیفایده است. او میگوید: چندی پیش یک سازمان مردم نهاد به اینجا آمدند تا به کارتن خوابها و معتادان کمک کنند، ما هم استقبال کردیم و آنها را به همراه کمکهای اهدائیاشان به خانه مخروبهای که پاتوق معتادان بود بردیم ولی بعد از چند روز از این ماجرا، پاتوق توسط نهادهای ذیربط تخریب شد.
او حتی در قبال دریافت وجه و کمک نقدی به معتادان حاضر نشد ما را به آن خانه مخروبه برای تهیه گزارش ببرد.
دادن پول به معتاد ظلم به آنهاست
«دادن پول به معتادان ظلم به آنهاست، چرا که این پول صرف خرید مواد میشود، زندگی کردن برای آنها سختتر از مرگ است، چیزی برای از دست دادن ندارند، خانوادههایشان و اجتماع آنها را طرد کرده و حتی پذیرش اجتماعی برای افراد پاک شده هم در جامعه وجود ندارد». این بخشی از اظهارات تکان دهنده کسی است که خود روزی معتاد بوده است.
یاد حرفهای اسماعیل جبارزاده، استاندار اسبق آذربایجانشرقی میافتم که روزی بادی به غبغب انداخت و گفت: «هر کسی یک معتاد متجاهر در آذربایجانشرقی پیدا کند، جایزه میدهم».
یک خانه با ۱۰۰۰ دَر
بنابه گفته برخی ساکنین ترلان درهسی، اکثر خانهها در این منطقه راه ارتباطی به یکدیگر دارند به طوریکه وقتی نیروی انتظامی جهت دستگیری برخی از ساقیان مواد مخدر وارد خانه شناسایی شده میشود بلافاصله از طریق راه ارتباطی، آن فرد را فراری میدهند.
حتی در این مناطق خانههایی دیده میشود که از بیرون دربشان قفل شده است ولی به دلیل راه ارتباطی با سایر منازل، تردد در داخل نیز از طریق همان راههای ارتباطی بین خانهای انجام میگیرد.
کارمان مبارزه با فقیر است نه فقر
سعید بیات، جامعهشناس در رابطه با زنگ خطر به صدا در آمدهی نه چندان جدید در مناطق حاشیهنشین میگوید: «کار مسوولان و مدیران شهری و استان بیشتر بازی با کلمات است؛ برای مثال در صحبتهای خود، حاشیهنشینی را واژه مناسب و در شان مردم نمیدانند و از واژه کمبرخوردار استفاده میکنند ولی جالب است نظری در رابطه با کیفیت آن زندگی مردم ندارند».
او ادامه میدهد: «ما در شرایطی هستیم که چه قبول کنیم، چه نکنیم با موضوع حاشیهنشینی دست به گریبان هستیم و نمیتوان برزنت روی آنها کشید تا دیده نشوند».
این جامعهشناس تبریزی بابیان اینکه متاسفانه در برخورد با جمعآوری گدا و معتاد صرفا کار چکشی و برخوردی انجام دادیم و تقریبا صورت مساله را پاک کردیم، ادامه میدهد: «همه این کارها خوب است ولی در شرایطی که بتوان با فقر مبارزه کرد زیرا الان اگر در ظاهر گدا نداریم و در همه جا ژست شهر بدون گدا میدهیم، به معنای این نیست که ما فقیر نداریم زیرا کافیست سرت را دور کمر شهر تبریز بچرخانی و فقر را با گوشت و پوست و استخوان لمس کنی».
به باور او، ابتدا باید از ذهن خود شهروند درجه یک و دو را حذف کرد و سپس ساکنان حاشیهنشین را به رسمیت بشناسیم و از تجربه کشورهای موفق در این امر هم بهره بگیریم.
بیات میافزاید: متاسفانه به جای برخورد با فقر ما یک برخورد مبارزه با فقیر را پیشرو گرفتهایم.
سیستم شهری چیزی به نام حاشیهنشینان نمیشناسد
فریدون باباییاقدم، عضو شورای شهر تبریز نیز میگوید: وقتی اسم حاشیهنشین را پیش من میگویند قبل از اینکه کوچههای باریک، ساختمانهای غیر مستحکم و قوطی شکل و ساختمانهای غیرمجاز و ساختمانهای سفال به ذهنم بیاید، بیشتر افراد ساکن آنجا به ذهنم میرسد که فراموش شده و تهیدست هستند، حاشیه نشین ها با اینکه در شهر ساکن هستند ولی در سیستم شهری، مالکیت آنها به رسمیت شناخته نشده است.
مسوولان بدانند که تبریز فقط شرق نیست بلکه از نظر جغرافیایی، شمال، جنوب و غرب هم دارد که مشکلات آنها به مراتب بیشتر است و گاها آسیبهای داخل این مناطق به قدری وسیع میشود که بعد از مدتی به عنوان صادرکننده آسیب به سایر نقاط استان تبدیل میشوند.