[vc_row][vc_column][vc_column_text]آذرقلم: در روزهای اخیر ، دو خبر منتشر و تکذیب شدند.
اولی، خبر دستگیری حسین عبدالباقی، مالک و سازنده برج متروپل آبادان بود که ساعاتی پس از انتشار در صدا و سیما و خبرگزاریها، از سوی مقامات مسئول تکذیب شد و اعلام کردند که او بازداشت نشده، بلکه زیر آوارهای متروپل کشته شده است.
دومی، خبر خرید کارخانه فولاد بردسیر توسط علی دایی بود که توسط دایی و با یک استوری در اینستاگرام تکذیب شد.
اما، اظهارات مقامات رسمی استان خوزستان مبنی بر این که عبدالباقی به سرای باقی رفته است، با تردید جدی افکار عمومی مواجه شد، بدان حد که صدا و سیما مجبور شد برای اثبات مرگ مالک متروپل، دوربینهایش را به سردخانه آبادان ببرد و کشوی یخچال نگهداری اموات را بگشاید و جسدی پنهان شده در یک پوشش مشکی و نیز گریههای برادران او را نشان دهد که “حاج حسین” گویان در سوگ برادرشان اشک میریزند.
حتی اعلام کردند که آزمایش DNA هم انجام شده و جسد متعلق به حسین عبدالباقی است.
با این حال، افکار عمومی هنوز متقاعد نشده و بازار شایعات داغ است و هر کسی خبر از حضور او در جایی دیگر از این کره خاکی میدهد، یکی میگوید که همان شب راهی دوبی شده، دیگری مدعی است که به ترکیه رسیده و بعضیها هم خبر از پیوستن او به خاوری در کانادا میدهند!
افراد زیادی هم از من میپرسند که آیا خبر موثق یا پشت پردهای از مرگ یا زندگی عبدالباقی دارم؟!
در مقابل، با یک استوری تک جملهای علی دایی مبنی بر این که فولاد بردسیر را نخریده است، تمام شایعات در این باره فروکش کرد و موجی شکل نگرفت که میخواهد پنهانکاری کند و خریده است و … (حالا شاید در آینده بخرد یا نخرد ولی این که گفته نخریدهام، همه قبول دارند).
مقایسه این دو رویداد، به تنهایی نشان میدهد که سرمایه اعتماد اجتماعی به مسؤولان تا چه اندازه مضمحل شده و مانند برف در آفتاب تموز، آب شده است.
همگی یاد داریم در همین سالهای نه چندان دور و در بحبوحه دفاع مقدس، این جمله که فلان خبر را تلویزیون گفته یا روزنامه نوشته یا فلان مسوول بر زبان آورده، برای باور یک گزاره کفایت میکرد، چون اعتماد وجود داشت، ولی اکنون، مسؤولان و صدا و سیما و خبرگزاریها به صف میشوند و عکس و فیلم و DNA رو میکنند ولی همچنان سایه تردید بر سر اعتماد مردم باقی میماند و لابد حتی سالها بعد هم خواهند گفت: دیدید مالک متروپل را چطور فراری دادند؟! حال آن که هیچ دلیلی برای اثبات این مدعا ندارند ولی چون اعتماد از بین رفته، سخن مسؤولان را با شک و شبهه میشنوند.
علی دایی اما، در کارنامهاش دروغگویی نبوده ، وعده تو خالی نبوده و پنهانکاری و ریاکاری نبوده است. عملکرد او در مستطیل سبز جلوی چشم همگان بود، در مصائب روزگار در کنارمردم ایستاد، تجارت و زندگی مرفهاش را نیز پنهان نکرد و مدعی زهد نشد و در یک کلام گندمنمایِ جو فروش نبود. بنابراین، یک استوری او، بیش از تمام دستگاه تبلیغات رسمی اثر گذار و باور پذیر است. (اینجاست که ریشه بسیاری از حسادت ها و تخریبها مشخص میشود.)
بزرگترین آسیب به انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ مردم ایران و نظام برخاسته از آن را، نه صدام با آن جنگ تحمیلی ۸ ساله زد نه گروههای مسلح ضد انقلاب، نه آمریکا با تحریمهایش، نه اسرائیل با خدعههایش و نه داعش با وحشیگریهایش؛
ضربه بزرگ و کاری را مسؤولانی زدند که با ادعای مسلمانی و انقلابیگری و خدمت و … بر مسندهایی نشستند که هرگز لایقش نبودند و درست به سمت شقیقه سرمایه ای به نام “اعتماد اجتماعی” شلیک کردند. نام این شلیک مسلسلوار، هم جنایت است و هم خیانت…
یادداشت روز: عصر ایران؛ جعفر محمدی[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]