[vc_row][vc_column][vc_column_text]آذرقلم: داماد عصبانی که در اقدامی هولناک اردیبهشت ماه امسال پدر زن، مادرزن و برادرزن 7 ساله اش را در تبریز کشت هم اکنون در بیمارستان رازی بستری شده است.
به گزارش آذرقلم، پدر این داماد ۴۰ ساله با اشاره به علت این حادثه دلخراش به رکنا گفت: ۸۰ سال سن دارم و پسرم سعید ( متهم به قتل) تنها کمک دست من و مادر پیرش بود؛ تمام مشکلات زندگی مان با سعید بود. به خاطر شرایط من و مادر بیمارش، ترکمان نکرد و نزد ما زندگی می کرد.
اما از نوجوانی و از سن مدرسه بیمار بود، بیمار روحی . بیماری اش به حدی بود که سعید نتوانست ادامه تحصیل بدهد؛ چندین بار هم در بیمارستان رازی بستری بود.
5 سال قبل هم یک ازدواج ناموفق داشت که به دلیل بچه دار نشدن، منجر به طلاق شد.
نحوه ازدواج سعید
به خاطر اینکه طرز رفتار و منش خانواده برادرزاده ام (صابر، پسر برادرم) با اخلاقیات من و خانواده ام همخوانی نداشت با آنان قطع ارتباط کرده بودم، حتی پسرم سعید نیز اصلا راضی به رفت و آمد با این خانواده نبود؛ اما از یک و نیم سال پیش به خاطر مسائل ارثی و دادن حق آنان، مجبور به رفت و آمد شدیم که در این بین متوجه شدیم صابر دختر مجرد ۲۵ ساله دارد و در این رفت و آمدها بود که سعید و آن دختر دلباخته هم شدند.
اما من از همان ابتدا که متوجه ماجرا شدم به شدت با این ازدواج مخالفت بودم و نظرم را به پسرم و مادر دختر اعلام کردم، حتی به مادر دختر گفتم پسر من بیماری روحی دارد و در شرایط مساعد نیست. اما نه گوش سعید و نه گوش مادر دختر، به حرف های من بدهکار نبود و علی رغم مخالفت های شدید من، سعید با وی ازدواج کرد.
ولی هنوز یک هفته از ازدواج شان نگذشته بود که صدای شدید درگیری و دعوا از طبقه پایین، جایی که سعید و همسرش زندگی می کردند، آمد. مدام با هم درگیری و بگو داشتند. عروسم مدام سن سعید را به رخش می کشید و می گفت تو یک پیرمرد هستی!
جزئیات روز حادثه
این درگیری ها و دعواها ادامه داشت تا اینکه ظهر روز جمعه بود و من غذای همسرم را آماده می کردم که صدای زنگ در آمد؛ فکر کردم موکت آشپزخانه را که چند روز قبل سعید برای شست و شو داده بود آوردند، اما به ثانیه نکشید که صدای تاب و توب آمد، این بار هم بی تفاوت بودم تصور می کردم یا لباس می شویند یا موکت آشپزخانه را پهن می کنند که به یک باره این صداهای تاب و توب با صدای جیغ و داد همراه شد.
سریع خودم را به پایین رساندم و دیدم مادرزن و پدرزن و برادرزن 7 ساله سعید آمدند (عروسم با پدرش تماس می گیرد و اعلام می کند سعید اذیتم می کند، آن ها هم خودشان را می رسانند).
صابر، پدر زن سعید با لوله جاروبرقی به جان سعید افتاده بود و مدام وی را کتک می زد که چرا دختر مرا اذیت می کنی. بعد از چند لحظه سعید لوله جاروبرقی را گرفت و صابر به سمت آشپزخانه دوید و چاقوی بزرگی از آشپزخانه برداشت و به سمت سعید حمله کرد، سعید سریع خواست دست های صابر را از پشت بگیرد و چاقو را از دست صابر در بیاورد؛ در این بین برادرزن 7 ساله سعید نیز از روی شیطنت بچه گانه سمت پدرش رفت.
سعید که دست های صابر را از پشت گرفته بود و می خواست به هر نحوی که شده چاقو را از دستش بیرون بکشد، در این بین چاقو به برادرزن سعید برخورد می کند و وی روی زمین می افتد. با دیدن این صحنه وحشتناک دنیا مقابل چشمانم سیاهی رفت.
حادثه از زبان متهم
این پدر اندوهگین ادامه می دهد: سعید در پلیس آگاهی و نیز دادسرا قسم خورد که برادرزنش را نزده است و رو به من گفت: «پدر وقتی دیدم پسربچه 7 ساله با آن حال و روز زمین افتاد انگار کل دنیا روی سرم آوار شد، حال روحی ام داغون شد، نفهمیدم چه اتفاقی افتاد، نفهمیدم چی شد، حالم آنقدر داغون شده بود و دست خودم نبود که حتی اگر تو هم در آن لحظه مقابلم سبز میشدی تو را هم می زدم»
پدر متهم به قتل افزود: پسرم عصای دست من و مادرش بود، من از اول هم مخالف این ازدواج بودم؛ حال او که در زندان است و در بیمارستان بستری؛ من و مادرش چه روزگاری خواهیم داشت، خدا داند، فرزندان دیگرم زود به زود از آن سر شهر می آیند و به ما سر می زنند!
منبع: رکنا[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]