Posted By
admin
On
In
اخبار اصلی,جامعه,فرهنگی,یادداشت |
۱ Comment
آذرقلم : کمتر کسی را میتوان یافت که خوانندهی «مخملین صدای» ایران را نشناسد. مردی که با صدای لطیف خویش، با تحریرها و آوازهای یگانه خود، دل عشاق را به سوی عالمی دیگر رهنمون شده و هنوز که هنوز است در بکگراند بسیاری از فیلمهای سینمایی و سریالها هم با نشان دادن صفحههای گرامافون قدیمی، گوشهای از عظمت صدای او را به نمایش میگذارند. هنوز که هنوز است، در بسیاری از خانهها، و حتی پخش صوت خودروها، از پیر و جوان گرفته تا زن و مرد، لحظات زندگی خود را به ترنم آواز زیبا و مخمل گونهی او، زینت میدهند. مردی که «ای ایران ای مرز پرگهر» با صدای گرم و کوبندهی او ماندگار شد. هنرمندی که عشق و سرور و محبت، با «الههناز»ش شهرهی آفاق گشت.
«بنان» آواز ایران! غلامحسین بنان! هنرمند یگانهای که هنوز یاد و صدای او در خاطر همه هنردوستان ایرانی جاودانه است.
هشتم اسفندماه هر سال، یادآور هجرت تلخ بلبل شیرینسخن و پرندهی خوشآواز و خوشالحان ایرانی است.
«غلامحسین بنان» خواننده ناشناسی بود که روزی برای تست صدا به رادیو تهران رفت. روحا… خالقی (آهنگساز و هنرمند برجسته موسیقی آن دوران و استاد مسلم بسیاری از خوانندگان و نوازندگان امروزی) و مسئول واحد موسیقی رادیو با شنیدن صدای بنان، از استاد ابوالحسن صبا که با ویولن خود، صدای بنان را همراهی میکرد خواست تا برای لحظاتی از کشیدن آرشه دست بکشد و به دقت به صدای این جوان گمنام گوش دهد. آن دو هنرمند فرزانه، با شنیدن این صدا، گوئی که گنجی عظیم و گوهری نایاب کشف کرده باشند، لبریز از شوق و شعف میشوند. یار با پای خویش به خانهی عاشق آمده بود.
غلامحسین، آواز را ادامه میدهد. گوشه حصار را میخواند و با فرود به سهگاه، همهی شنوندگان، تستکنندگان و بیشتر از همه، خالقی و صبا را به وجد میآورد. و این گونه است که پای بنان به موسیقی باز میشود.
با دعوت «داود پیرنیا» مدیر برنامهی معروف «گلها»، بنان به اوج هنری خویش در برنامهی گلها دست مییابد و چنین میشود که صدای جادویی او به خانهی قلبها نفوذ کرده و مهمان گوش و ذهن ایرانیها میشود. از همین روی بسیاری از محققان هنری، موسیقی هنری را به دو دوره قبل و بعد از بنان تقسیم می کنند.
بنان به نحوه و شیوه ادای کلمات شعر بسیار اهیمت می داد و هرگز لحن و مفهوم یک وآزه شعری را فدای تحریرها و آواز های نامفهوم نمی کرد. او تلاش داشت واژه به واژه شعر در ذهن و قلب و گوش مخاطب بنشیند.
*** ای ایران، ای مرز پرگهر
«بنان» با سرود ملی «ای ایران، ای مرز پرگهر» که بر روی شعری از دکتر گل گلاب خواند، به اوج شهرت رسید. ترانهای که آن روزگار، همه آن را ازبر داشتند و با غرور آن را زمزمه میکردند. حتی دانشآموزان نیز، حفظ کردن و ادای کامل آوازی آن و تقلید صدای بنان را برای خود افتخار میدانستند.
کیست که نخواهد این عبارات شیوا و این طنین صدا را حفظ نکند؟!
مهرت از دل کی برون کنم
پاینده مانی و جاودان
ای دشمن ار تو سنگ خارهای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم
و حالا به رغم گذشت دهها سال از خلق این اثر ماندگار، هنوز هم این سرود، مو بر اندام راست کرده و احساس غرور و افتخار به هر ایرانی دست میدهد.
بعدها بسیاری از خوانندگان آهنگ و صدای او را در آوازهای خود تقلید کردند و اثرهای جدیدی به بازار دادند تا شاید از شهرت بنان، آنها هم به شهرتی برسند اما هرگز هیچ کدام لذت، زیبایی، ماندگاری و لطافت و مهمتر از همه کوبندگی اثر خلقشدهی بنان را نداشتند.
بنان کجا و…؟!
در توصیف این اثر همان بس که چندی پیش، و در جریان انتخاب ماندگارترین آوازها و ترانههای ایرانی، «ای ایران، ای مرز پرگهر» به آهنگسازی روحا… خالقی و خوانندگی مرحوم غلامحسین بنان، به عنوان ماندگارترین و تاثیرگذارترین اثر موسیقیایی تاریخ ایران به ثبت رسید.
***
«الههناز»
اثر دیگری که بنان را به اوج شهرت رساند، ترانهی «الههناز» بود:
باز، ای الههناز، با دل من بساز
کین غم جانگداز، برود ز بَرم…!
وقتی به صدای آن مرحوم صفت «مخملی» میدهند با لحظهای گوش سپردن به این آهنگ، تصدیق این صنعت کار دشواری نخواهد بود. اوج صدای او و سپس فرود هنرمندانهی صدا، شما را یاد لحظهای میاندازد که بر پارچهی مخملی دست میکشید و از لمس آن پارچه، احساس لطافت و شعف و آرامش به شما دست میدهد.
غم شیرین نهفته در این ترانه، شما را به دشت فراخ خاطرات دور و دراز رهنمون میشود و در نهایت با عبارت:
«به خدا اگر از من نگیری خبر، نیابی اثرم!»
اثر ژرف خویش را بر دل و جان شما جاودانه میسازد.
***
بنان، به آذربایجان نیز عشق میورزید. او بر روی آهنگی از ساختههای استاد روحا… خالقی ترانه آذربایجان را خواند، که بسیار شنیدنی است. این سرود یادآور مقاومت و رشادت مردم آذربایجان در دههی ۲۰ میباشد. صرفنظر از دیدگاه سیاسی این ترانه، که مربوط به وقایع آن زمان است، خود اثر نمونهای از ذوق نغمهسازی خالقی و بنان است.
بنان در سال ۱۳۳۶، در اثر یک تصادف رانندگی، از نعمت بینایی یک چشم محروم شد اما او هرگز دست از هنرنمایی و آوازخواذنی برنمیدارد. او حتی با عینک دودی و دید یک چشم، چشم و دل ایرانیان را به صدای گرم خویش نورانی میکند.
***
شمع افروز حیات «غلامحسین بنان» این اسطوره آواز ایران، هشتم اسفندماه ۱۳۶۴، در نهایت غربت و مظلومیت، در بیمارستان ایرانمهر تهران خاموش میشود اما صدای او و یاد او هرگز از خاطره ها فراموش نمیشود. و چه اتفاق عجیبی که، خوانده شهیر «ای ایران ای مرز پرگهر»، خالق «مهر تو از کی برون کنم»، در بیمارستان «ایرانمهر» به سوی ابدیت پرکشید.
اگر میخواهید، اطلاعات بیشتری از او کسب کنید و یا لذت بهتری از صدای او ببرید کافی است تا کاستی از آوازهای او را یک بار دیگر با گوش جان بشنوید تا بدانید که «مخملین صدای ایران» چه اعجوبهای بود و چهها که خلق نکرد. او به راستی «الههناز» هنر موسیقی ایران بود
Posted By
مدیر سایت
On
In
جامعه,سیاست,فرهنگی,مصاحبه |
No Comments
آذرقلم: سعید ذهنی معتقد است که گارد گرفتن مسئولان دربرابر جریان صادق بوقی هم مثل گارد گرفتن دربرابر خیلی موارد دیگر اشتباه بسیار راهبردی است.سیستم به جای اینکه فضایی فراهم کند، مانعتراشی میکند.
به گزارش آذرقلم، «تبلیغات مبتذل ساسی به کمپین شادی پیرمرد رشتی باخت»، البته در شرایطی که صفحه صادق بوقی با ۱۲۸ هزار دنبال کننده در اینستاگرام بسته شد. البته پس از نامش، صادق بنا متجدد است، همان پیرمرد هفتاد سالهای که موهایش را در هواداری از از تیم سپید رود رشت سفید کرده بود و بخاطر لیدری نام بوقی را پسوند اسمش گذاشتند، همان که در بازار رشت در کنار همشهریانش میخواند:
ایروزی تنگ غروب آسمان، با تیرکمان،
بوشومی انزلی میان با خاور، اگه دینی رشتیم، خیلی هم مشتیم، تاکسی برگشتیم،
او او او او او، هل هله کن مره وله کن
شادی این آهنگ زیبا بود و شاید یکی از دلایلش برآمدن آن موسیقی از دل فرهنگ یک قوم است که شادی عمومی را اشاعه میداد. مسئله ای که هم اکنون وجود دارد آن است که کم و بیش ابراز شادی در فضاهای خصوصی به رسمیت شناخته میشود ولی در خصوص شادی در فضاهای عمومی نه و همین گاهی اوقات باعث ایجاد چالش میشود.
صفحه این پیرمرد هم به دلیل هنجار شکنی بسته شد، اما مفهوم هنجار یکی از مفاهیم بنیادی علوم اجتماعی است. هر چند مانند سایر مفاهیم علوم اجتماعی، در اینجا تنوع تعاریف زیاد است ولی در کل منظور از هنجار به تعبیری؛ الگوهای غالب و پذیرفته شده رفتار در یک گروه اجتماعی است. معمولا در تعریف هنجار نگاه آماری هم وجود دارد یعنی به قواعد رفتاری اشاره دارد که تعداد بیشتری از اعضای یک گروه اجتماعی از آن پیروی می کنند. در این وضعیت هر کس از آن هنجارهای غالب تخطی کند هنجارشکن تعریف میشود. به همین دلیل و با تعریف بالا برخی از منتقدان و جامعهشناسان معتقدند که صادق بوقی هیچ هنجارشکنی انجام نداده است.
اما در مجموعه برای بررسی وضعیت موسیقی خیابانی، قدمت آن تاثیری که روی شادی مردم میگذارد و اهمیتش با سعید ذهنی، آهنگساز و مدرس دانشگاه به گفتوگو پرداختیم که در ادامه میخوانید.
پیرو اتفاق اخیر که برای صادق بوقی درگیلان رخ داد تصوری از یک نوع موسیقی خیابانی به وجود آمده است؛ موسیقی خیابانی را چطور تعریف میکنید؟
موسیقی خیابانی موضوع تازهای نیست و سابقه طولانی دارد. این فعالیتها از قرون وسطی و رنسانس تا امروز تحت عناوین مختلفی وجود داشته است. وقتی افراد در قالب گروههای یک نفره،دونفر یا گروهی، قطعاتی از موسیقی را با استایلها و سبکهای مختلف بدون آنکه هیچ توقعی از مخاطب بابت پرداخت هزینه داشته باشند، در محیط عمومی اجرا میکنند، موسیقی خیابانی اتفاق میافتد. اجراهای خیابانی فقط موسیقیهای خیابانی نیستند، تئاتر خیابانی، جشنواره تئاترهای خیابانی، حرکات آکروباتیک، حرکات سیرکی و دلقکی، رقصهای خیابانی و… هم انواع دیگری از اجراهای خیابانی هستند. پس وقتی درباره موسیقی خیابانی صحبت میکنیم درباره گروه موسیقیای حرف میزنیم که چه در قالب آماتورو چه در قالب حرفهای، نوازندگی یا آواز را برای عموم مردم بدون هیچ چشم داشتی از لحاظ هزینه اجرا میکنند. هدف این افراد هیچ وقت صرفا مالی نیست هرچند که اگر مخاطب احساس خوبی پیدا کند به عنوان پاداش و برای قدردانی مبلغی را به هنرمند هدیه میکند. گاهی شرایط برای ارائه برخی موسیقیها فراهم نیست مثل موسیقیهای فولکلور یا … و مخاطب عام زیادی ندارد پس عدهای ازموسیقیدانها با اهداف پژوهشی این هنرها را میان مردم میبرند تا آگاهی شنیداری و موسیقیاییاشان را بالاببرند، با این کار مردم را با انواع دیگر موسیقی آشتی میدهند. این اجراها گاهی حتی توسط گروههای حرفهای و درجه یک موسیقی در کافهها، میدانهای اصلی، مالها و فروشگاههای بزرگ برگزارمیشوند. مردم در اروپا و امریکا برای دیدن ارکستر سمفونیک و اپرا باید هزینه گزافی پرداخت کنند برخی از بزرگان موسیقی معتقدند نباید این نوع موسیقی فقط محدود به قشر مرفه شود به همین دلیل هر چند وقت یک بار این موسیقی را میان مردم میبرند و در قالب تک نوازی یا اجرای قطعات سنگین کلاسیک، اپرایی و آوازی جمع میشوند و اجرا میکنند. به علت هزینههای بالای موسیقیهای فاخر مردم بیشتر گرایش به سمت موسیقی های پاپ و … دارند که البته ایرادی به آن وارد نیست اما موزیسینهای بزرگ میخواهند با این کار مردم را با موسیقی اصیل، غنی و عمیق ترآشنا کنند. در کشور خودمان برخی افراد با آموزشهای ابتدایی و اولیه و در شرایط خیلی بد، قطعاتی را میآموزند و مینوازند که چندان تاثیرگذار نیست و موسیقی فاخری هم نیست این افراد به هر دلیلی به موسیقی رو آورده اند که بتوانند پولی کسب کنند و کارشان بیشتر به تکدی شبیه است موسیقی آنها از موزیسینهای خیابانی جداست و با آن قابل قیاس نیست.
اما وقتی افرادی جوان و با شخصیت و دارای سواد موسیقی در کوچه و خیابانهای شهر، در حال نواختن سازهایی مثل سنتور و هنگ درام هستند. آنها موسیقی درستی را ارائه میدهند. مخاطبانی دارند. حرفی برای گفتن دارند. موسیقیهایشان دارای معنی است و تکنیک خوبی دارند. این افراد نوازندگان و موزیسینهای خیابانی ما محسوب میشوند. فردی به نام «صادق بوقی» که روزگاری لیدر بوده، شعرهای محلی را در سطح خیابان میخواند و وایرال هم شد. چه ویژگی خاصی در آن شعر و نوع خوانش وجود داشت که تا این حد دیده شد و مگر چه ایرادی داشت که با آن برخورد قانونی صورت گرفت؟
من خودم شمالی هستم و اصالتا رشتی هستم و آقای بوقی را میشناسم که لیدر بوده و تقریبا فردی است که همه در رشت او را میشناسند.
اولا که گارد گرفتن دربرابر این جریان هم مثل گارد گرفتن دربرابر خیلی موارد دیگری که مورد بحث ما نیست اشتباه بسیار راهبردی است.سیستم به جای اینکه فضایی فراهم کند، مانعتراشی میکند. وقتی افراد از محل کار و تحصیلشان برمیگردند اگر در مسیر با گروههای موسیقی مواجه شوند که قطعاتی را اجرا میکنند بسیاری از خشمها و عصبانیتهایشان فروکش میکند وآرامش و بالانس روانی پیدا میکنند. عجیب است که مثل خیلی از موارد، با آن که نه حرف غیرعادی زده میشود و نه بحث سیاسی میشود و مردم سعی میکنند لحظاتی آرامشبخش وشاد برای خودشان ایجاد کنند، بازهم با آن برخوردهایی صورت میگیرد. در حالیکه همه ما میدانیم مردم فشار زیادی را تحمل میکنند ولی با اینحال باید برای تفریحی سالم و معمولی هم تاوان دهند. آقای بوقی کارغیر انسانیای انجام نداده او فقط در فضای یک بازار محلی که شناخته شده است یک موسیقی محلی را با همراهی مردم به اجرا درآورده است کار او به عرف، شریعت و ناموس هیچ آسیبی نمیرساند.
نباید هنجارها طوری تعریف شوند که کارهایی به این سادگی، زیبایی و بی ریایی هنجار شکنی محسوب شوند ولی دزدیها و اختلاسها نادیده گرفته شودند. کجای دنیا دولتها و سیستمها با اینکه مردم بدون هیچ هزینهای برای دولت، خودشان لحظات خوشی ایجاد کنند مخالفت میکنند. در مملکتی که این همه دزد و اختلاسگر وجود دارد، گرفتن و بازداشت کردن صادق بوقی با این سن و سال، خندهدار است در حالیکه کار او به شریعت، دین و تفکر هیچ کسی لطمهای وارد نمیکند. جامعه شدیدا نیاز به صداقت، رفتار بدون ریا و به موسیقی غیرسفارشی دارد و برای همین کار آقای بوقی بسیار زیاد دیده شد. قبلا هم شاهد چنین برخوردهایی بودیم. عدهای جوان در شهرهایی از ایران به عنوان نوازنده در کناری مینشستند و رفتار غیر عادی نداشتند و حتی حجابشان هم کامل بود و گیتار و هنگدرام مینواختند با آنها هم برخورد شد .
در مملکت دانشجویان موسیقی زیادی فقط برای ویترین و بدون هیچ دستاوردی برای موسیقی کشور تولید میشود و این حرفی است که خود مسئولین هم بارها گفتهاند. در کشور ما نشان دادن ساز غدغن است، خرید و فروش ساز با اکراه انجام میشود نسلهای بعدی چطور با سازها آشنا شوند؟ دانشجوی موسیقی کنار دیواری می ایستد و ساز میزند و بچه ۶ ساله او را میبیند ممکن است همین موضوع باعث شود به خانواده اش بگوید که دوست دارد این کار را انجام دهد. دانشجوهایی که کنار خیابان موسیقی اجرا میکنند دنبال آن مقدار کم پولی که ما در پاکتشان میگذاریم نیستند بلکه میخواهند خدمت کنند. ما در اروپا نیستیم و از کودکستان موسیقی و رقص با فرزندانمان نیست این دانشجوها از این طریق خدمت بزرگی به کشور میکنند. حالا که مسئولین سازها را در تلویزیون نشان نمیدهند حداقل بگذارند بچهها در خیابان ساز ببینندهرچند که نمیدانم نشان دادن ساز چه ایرادی دارد و ما چند سال دیگرباید برای این چیزهای اولیه بجنگیم؟
باید یک شبکه یا دست کم یک برنامه مستقل برای موسیقی وجود داشته باشد. برنامه موسیقی رادیویی که اصلا مشخص نیست به چه نوع موسیقیای میپردازد. تحلیلهایی هم که می گذارند اصلا به درد نمیخورد.
یک بار چندین سال قبل در دورهای که آقای لاریجانی رییس تلویزیون بود و من مدت ۵ سال مدیر موسیقی انیمیشن تلویزیون بودم گفتم که صدا و سیما باید برنامه موسیقی داشته باشد و آیتمهای پخش موسیقی با اسلایدهای گل وطبیعت، موسیقی نیست. باید برنامهای وجود داشته باشد که مخاطب موسیقی بداند هرهفته در فلان روز دو ساعت قرار است یک برنامه اختصاصی موسیقی پخش شود همان طور که برنامه هفت برای سینما پخش میشود. هیچ برنامهای برای موسیقی نداریم چون کسی نمیخواهد و دوست ندارد پس اگر تا این حد با موسیقی مخالفت وجود دارد بهتر است که دانشکده موسیقی و ارکستر سمفونیک تعطیل شود اینکه دانشجو بیاید و هزینه هم بپردازد اما درنهایت حق و اجازه نواختن نداشته باشد هیچ فایدهای ندارد.
کاری که آقای بوقی انجام داد به نوعی موسیقی خیابانی بود؟
وقتی با گویش محلی و موسیقی معروف گیلانی باشد فولکلور گیلانی محسوب میشود که به سبک خودش اجرا میکرد من نمیتوانم بگویم که دقیقا چه نوع موسیقی ای است چون یک موسیقی و آواز محلی با همراهی مردم است که موزیک و ملودی دارد اما رپ، جز، پاپ ، راک و فاخر نیست و به نوعی موسیقی کوچه بازار است که شادی به وجود آورده است. همه اینها روزنههایی است که برای ارائه موسیقی وجود دارد. شهرداری اگر سیاست فرهنگی داشته باشد باید خودش محلهایی مشخص در همه کلان شهرها به وجود بیاورد تا کسانی که موسیقی میداند آنجا بخوانند و بنوازند همه جای دنیا از استعدادها استفاده میکنند تا کارشان پیش رود اما در کشور ما حتی وقتی مردم خودشان این تفریحات را برای خودشان به وجود میآوردند مسئولین به جای حمایت، ممانعت میکنند. اتفاقی که در یک بازار محلی افتاد نشان دهنده آن بود که ما مردم شادی هستیم چرا ما فقط مردمانی عزادار نشان داده شویم؟ مردم ایران اینطور نیستند آنها با همه مشکلاتی که دارند هنوز روحیه طنازیاشان را حفظ کردهاند اما متاسفانه مسئولین همین کورسوها را هم از بین میبرند.
مصاحبه: مهسا بهادری/ خبرآنلاین
کنسرت رها و تلفیق و نوآوری و ریتم های خاص در موسیقی سنتی
آذرقلم: نشست خبری کنسرت گروه دف نوازان سماع (کنسرت رها)، در محل خانه دف و با حضور یونس تارپود، آهنگساز و رهبر، فرامرز مشینچی خواننده و فرحناز عینی یکی از سه مایستر گروه دف برگزار شد.
به گزارش آذرقلم، در این نشست یونس تارپود با اعلام اینکه گروه سماع از زمان تأسیس خود در سال 1378، همواره اجراهای مختلفی را در داخل و خارج کشور به روی صحنه برده است، گفت: گروه دف نوازان سماع، متشکل از دو گروه زهی و کوبه ای بوده که هنرمندان برجسته و مجرب شهر تبریز در آن به نواختن سازهای تار، سه تار، سنتور، تنبور، کمانچه، دف، دهل، دریا و سازهای دیگر می پردازند.
وی با بیان اینکه آهنگسازی و تنظیم قطعههای این اجرا مبتکرانه و به شکلی نو انجام شده تأکید کرد: این کنسرت، تلفیقی از تصنیف های سنتی، فولکلور و عرفانی است که با هم ترکیب شده و نغمههای زیبایی را به وجود آوردهاند، امیدوارم موردپسند مستمعین قرار بگیرد.
تارپور با اشاره به اینکه آهنگسازی قطعات را طبق روال همیشه خود بر عهده گرفته، تأکید کرد: به نظر من موسیقی باید حرف جدیدی برای گفتن داشته باشد، به نوعی باشد که مخاطب نداند چه در انتظار اوست؛ و در واقع ساختارشکنانه باشد، همچنین معتقدم تصانیف قدیمی را گذشتگانی مثل استاد شجریان به نحو احسن اجرا کرده اند و نیاز نیست که ما دوباره همان قطعات را اجرا کنیم؛ باید مسیرهای نو را تجربه کرد.
در ادامه این نشست فرامرز مشینچی خواننده گروه گفت: اشعار تصانیفی که برای این اجرا انتخاب شده، تلفیقی از ترکی و فارسی بوده، پیشتر نیز ملمع اجرا کرده بودیم با این تفاوت که در آن قطعات اشعار ترکی و فارسی مجزا و منفک از هم بودند، اما این بار ملمع های حکیم فضولی انتخاب شده است.
وی در ادامه افزود: در این اشعار مصراع های ترکی و فارسی پی در پی هستند و اجرای آن بسیار چالش برانگیز است، خواننده باید زبان های فارسی و ترکی را سلیس و با یک کیفیت اجرا کند و در تغییر لحن سرعت عمل داشته باشد. این کار ضمن دشواری بسیار لذتبخش هم هست. اجرا به زبان مادری، شناساندن بیشتر این بزرگان به مخاطب یکی از رسالتهایی است که ما برای خود تعریف کرده ایم.
فرامرز مشینچی تاکید کرد: معمولاً به جز اساتید موسیقی آذربایجانی سایر هنرمندان، از اشعار حکیم فضولی استفاده نمی کنند. فارغ از نبوغی که حکیم فضولی در سرایش این اشعار داشته، تدوین و اجرای قطعات به این صورت، چالشی جدی برای آهنگساز، نوازنده و خواننده محسوب می شود که خوشبختانه استاد تارپود ماهرانه آن را به انجام رسانده اند و اعضای گروه تلاش کرده اند، این زیبایی و سیالیت بین دو زبان را به مخاطب منتقل کنند و تجربه ی لذت بخش و بدیعی برای آنها رقم بزنند.
در این نشست همچنین فرحناز عینی، یکی از مایسترهای بانوان، در مورد تمرینات گروه گفت: « دف نوازان ما در رنج سنی 13 تا 62 ساله قرار دارند و تقریباً نیمی از آنها بانوان هستند. از چهار ماه پیش تمرینات گروه را شروع کردهایم. روند کار به این صورت است که علاوه بر تمرین با استاد، مایسترها با تک تک اعضا به صورت انفرادی کار می کنند تا بتوانیم به صورت جمعی یک اجرای خوب و هماهنگ را برای مخاطب ایفا کنیم.»
تارپود در پاسخ به سوال خبرنگار پیام آذربایجان مبنی بر مناسب و رضایتبخش بودن سالن اجرا گفت: انتخاب سالن با خودمان بود. برای سالن های بزرگی مثل سالن همایش های خاوران، هزینه های یکصد میلیون تومانی طلب می شد که پرداخت این ارقام خارج از توان و بودجه ماست. با اینکه ما پرچمداران موسیقی سنتی این کشور هستیم اما هیچ حمایتی از ما صورت نمی گیرد و تنها با همت بچه های خودمان این کنسرت را برگزار می کنیم. من معتقدم علاوه بر اداره ارشاد یا شهرداری باید نهادی وجود داشته باشد تا از هنرمندان بومی که موسیقی اصیل و سنتی کار می کنند حمایت کنند.
خواننده گروه دف نوازان سماع در ادامه با اشاره به اهمیت هنر و موسیقی در نشاط و بالندگی جامعه گفت: انسان همواره به دنبال پدیده های نو بوده و از تکرار گریزان است. دلیل استقبال افراد از سبک های جدید مثل موسیقی پاپ تلفیقی و حتی موسیقی های سنتی تلفیقی هم همین است. اما باید توجه شود هنر بالذات پدیده ای است که نو بودن را درون خود دارد و مدام در حال تغییر است. چرا که افراد جدید با اسلوب ها و خلقیات جدید وارد می شوند و تغییرات را با خود به همراه می آورند. هدف ما هم این است، مخاطبی که سالن را ترک می کند غرق لذت شود و با خود بگوید امروز شعرها و قالب های نو شنیدم و در نهایت با روحی غنی و سیراب به منزل برود.
گفتنی است، کنسرت گروه دف نوازان سماع روز پنجشنبه، 18 آبان ماه، در دو سانس ساعت 18 و 21 در سالن استاد صیامی سینما ناجی، به روی صحنه خواهد رفت.
علاقمندان و هنردوستان می توانند با مراجعه به وبسایت eblit.com بلیط این کنسرت را تهیه کنند.
موسیقی سیاسی ایران: از مرغ سحر و تفنگ شجریان تا جمعه فرهاد
[vc_row][vc_column][vc_column_text]آذرقلم: موسیقی اعتراضی و سیاسی از زمان عارف قزوینی در عصر مشروطه وارد دوران جدیدش شد. موسیقی اعتراضی در دهه 40 و 50 وارد موسیقی پاپ – راک شد و در انتهای دهه 50 نیز وارد موسیقی سنتی گردید. در دهه های اخیر نیز در قالب رپ فارسی خود را نشان داده است.
به گزارش آذرقلم، درتاریخ موسیقی ایران، ترانه های سیاسی به انحاء مختلف ظهور و بروز داشته اند.
تا پیش از جنبش مشروطه، بیشتر این ترانه ها به صورت مردمی سینه به سینه نقل می شدند. کارگران و کشاورزان خسته از ظلم و جور حکام و امراء اشعاری را به کنایه یا صریح می خواندند و بدین طریق از شرایط سیاسی وقت خود انتقاد می کردند.
شاید یکی از قدیمی ترین ترانه های ایرانی به عصر بنی امیه بازگردد. در آن زمان، زیاد ابن ابیه فرماندار و والی اصطخر و سپس کرمان بود. زیاد که پدر عبیدالله بن زیاد (حاکم کوفه در زمان امام حسین (ع)) است، حاکمی ظالم بود. به او زیاد پسر پدرش (ابیه) می گفتند چرا که مادرش سمیه زنی بدکاره بود و کسی پدرش را نمی شناخت. ایرانیان خسته از ظلم و جور این حاکم به تمسخر زیاد پرداخته و شعری مشهور برای او می خواندند: «آب است و نبیذ (شراب) است / سمیه روسپیذ (روسپی) است.»
ترانه های انتقادی در اعصار بعدی نیز به انحاء مختلف سروده شدند. متاسفانه از این اشعار اثری باقی نمانده است. بیشتر ترانه های مردمی اعتراضی از زمان ناصرالدین شاه به بعد ثبت شدند. یکی از این اشعار «شاه کج کلاه» است. این ترانه به زمانی باز می گردد که ناصرالدین شاه در عصر قحطی و گرانی نان به کربلا می رود. مردم در نقد این عمل شاه می خواندند: «شاه کج کلاه … رفته کربلا … گشته بی بلا … نون شده گرون … یه من یک قرون».
تصنیف سیاسی؛ از عارف قزوینی تا بهار و مرغ سحر
از انقلاب مشروطه به بعد، آرام آرام ترانه های اعتراضی و سیاسی وارد فاز جدیدی شدند. در این دوران، شعرای بزرگ و کلاسیک شروع به سرودن اشعار اعتراضی کردند و سپس اشعار خود را به آوازخوانان بزرگ می دادند تا آنها را بخوانند. عارف قزوینی، بزرگترین تصنیف سرای دوران مشروطه است که اشعار سیاسی فراوانی سروده و خود، آنها را خوانده است.
ترانۀ «از خون جوانان وطن» مهم ترین و مشهورترین تصنیف سیاسی اوست که تا کنون بارها توسط خوانندگان مختلف خوانده شده است. عارف این تصنیف را در رثای شهدای جنگ مشروطه و حادثۀ حمله به مجلس شورای ملی سروده است:
از دیگر اشعار و تصنیف های مشهور عصر مشروطه و پس از آن، «مرغ سحر» محمدتقی بهار است. بهار این ترانه را بعد از روی کار آمدن رضاخان و نابودی آرمان های مشروطه و بازگشت به عصر دیکتاتوری سرود. این ترانه نیز یکی از ماندگارترین ترانه های اعتراضی است و تا کنون نیز بارها خوانده شده است.
یکی از مشهورترین نمونه ها از این تصنیف را محمد رضا شجریان اجرا کرده است:
«مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازهتر کن
زآه شرربار این قفس را
برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پربسته ز کنج قفس درآ
نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصه این خاک توده را
پرشرر کن
ظلم ظالم، جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا! ای فلک! ای طبیعت!
شام تاریک ما را سحر کن»
در این دوره، ترانه های فولکلور بسیاری نیز رواج پیدا می کنند. علت این رواج، ورود اقوام مختلف ایرانی به ماجرای مشروطه و پس از آن، جنگ با استعمارگران روس و انگلیس و استبداد داخلی بود. ترانۀ لری «دایه دایه» و نیز ترانۀ «چقدر جنگله خوسی» که در وصف میرزا کوچک خان جنگلی سروده شده، از مهم ترین این تصنیف ها و ترانه ها هستند.
عصر پاپ – راک دهه 50 و موسیقی سیاسی؛ مثلث «فرهاد – فریدون – داریوش»
تصنیف و ترانۀ اعتراضی بعد از کودتای 28 مرداد سال 32 وارد دورۀ جدیدی می شود. از این زمان، نوعی یاس و ناامیدی بر جامعه حکم فرما می شود. شاید به همین خاطر باشد که ترانۀ «مرا ببوس» که حسین گل نراقی آن را اجرا کرده و بعدها ویگن نیز آن را بازخوانی می کند، از مشهورترین اشعار دهه 30 و 40 می شود. این ترانه داستان وداع تلخ یک عاشق و معشوق را روایت می کند. این ترانه به دلیل فضای یاس آور سیاسی آن عصر بسیار مورد توجه قرار گرفت.
در اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50، موسیقی ایران وارد فضای جدیدی شد. با ورود سبک ها و سازها جدید، موسیقی پاپ و راک ایرانی به وجود آمد. همزمان، گرایش شدید دانشجویان به اندیشه های چپ باعث ایجاد موسیقی ها و ترانه های اعتراضی چپ گونه در قالب موسیقی پاپ و راک شد. سه خوانندۀ مشهور در آن زمان مثلث موسیقی اعتراضی را شکل دادند: «فرهاد – فریدون فروغی – داریوش».
همزمان نسل جدیدی از ترانه سراها نیز ظهور کردند که به سرودن ترانه های اعتراضی و سیاسی گرایش داشتند. ایرج جنتی عطایی، شهریار قنبری و اردلان سرفراز از جمله مشهورترین ترانه سراهای سیاسی دهه 50 بودند. همچنین، بسیاری از خوانندگان سیاسی از اشعار تند و تیز احمد شاملو و برخی خوانندگان سیاسی دیگر استفاده می کردند.
سه ترانۀ زیر از مشهورترین آثار سیاسی راک و پاپ دهۀ 50 به حساب می آیند:
*** یار دبستانی – فریدون فروغی:
یار دبستانی من با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفهاش
خوب اگه خوب، بد اگه بد، مرده دلهای آدماش
دست من و تو باید این پردهها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو درد ما رو چاره کن
*** جمعه – فرهاد:
توی قاب خیس این پنجره ها
عَکسی اَز جمعهی غمگین میبینم
چه سیاهِ به تنش رخت عزا
تو چشاش اَبرای سنگین میبینم
داره از اَبر سیاه خون میچکه
جمعه ها خون جای بارون میچکه
نفسم در نمیاد جمعه ها سر نمیاد
کاش میبستم چشامُ این ازم بر نمیاد
عُمر جمعه به هزار سال میرسه
*** بوی گندم – داریوش:
بوی گندم مال من هرچی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من، هرچی میکارم مال تو
اهل طاعونی این قبیله مشرقیام
تویی این مسافر شیشهای شهر فرنگ
پوستم از جنس شبه پوست تو از مخمل سرخ
رختم از تاوله تنپوش تو از پوست پلنگ
در همین دوره است که فریدون فروغی هم ترانههایی مانند “مشتی ماشاا…” را اجرا میکند که طعنههای سیاسی دارد: “دستها که روشه، خون که بجوشه، خلق بخروشه، داره تماشا”…
در میان خوانندگان سیاسی، فرهاد و فریدون فروغی بیش از سایرین مورد علاقۀ چپ ها بودند. با این حال، گروه های چپ خود نیز شروع به سرودن اشعار اعتراضی کردند. ترانه های سیاسی و چپ آمریکای لاتین به فارسی ترجمه و بازخوانی شدند. در میان این ترانه ها، ترانۀ مربوط به انقلاب شیلی بیش از همه معروف گردید و به یکی از نمادهای فعالیت سیاسی چپ ها بدل گردید. آهنگ این سرود از سرود شیلیایی معروف «خلق متحد» اقتباس شده و شعر آن از علی ندیمی است:
برپاخیز از جا کن بنای کاخِ دشمن
برپاخیز از جا کن بنای کاخِ دشمن
برپاخیز از جا کن بنای کاخِ دشمن
چو در جهان قیودِ بندگی
اگر فتد به پای مردمی
به دستِ توست به رأی مشتِ توست
رهاییِ جهان ز طوقِ جور و ظلم
به پا کنیم قیامِ مردمی
رها شویم ز قیدِ بندگی
موسیقی و انقلاب اسلامی
در زمان انقلاب اسلامی 1357 سرودهای انقلابی فراوانی سروده شد. «سرود بهاران خجسته باد» از مشهورترین این سرودها به حساب می آید.
این ترانه که در سالهای قبل از انقلاب و در مرثیۀ قتل پاتریس لومومبا، رهبر چپ گرای کنگو سروده شده بود در سال 57 شکلی نو یافت و به سرود انقلاب بدل شد. به جز این سرود، سرودهای دیگری از جمله «ایران … ایران» و «جاویدان ایران عزیز ما» و «خمینی ای امام» و … نیز از سروده های مهم و تاثیرگذار به حساب می آیند:
«هوا دلپذیر شد گل از خاک بردمید
پرستو به بازگشت زد نغمه ی امید
به جوش آمدست خون درون رگ گیاه
بهار خجسته فال
خرامان رسد ز راه
به خویشان به دوستان
به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار میکنند
به آنان که با قلم تباهی دهر را
به چشم جهانیان پدیدار میکنند
بهاران خجسته باد
بهاران خجسته باد.»
موسیقی سنتی و اعتراض/ از شعر ابتهاج تا نوای شجریان و ساز لطفی
از انتهای دهه 50 تا انتهای دهۀ 80 موسیقی کلاسیک ایرانی نیز وارد فاز سیاسی شد. در این دوره ترانه های سیاسی زیادی خوانده شدند. بیشتر اشعار این تصنیف ها از شعرای بزرگی چون هوشنگ ابتهاج، شفیعی کدکنی و فریدون مشیری بود. آهنگسازان به نامی چون پرویز مشکاتیان، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و برادران کامکار در تهیۀ این آثار شرکت داشته و محمدرضا شجریان نیز مهم ترین و برجسته ترین خوانندۀ این آثار بود. ترانۀ «مرغ سحر»، «ایران ای سرای امید» و «برادر غرق خونه» از مهم ترین آثار سیاسی شجریان در این سالها است.
همچنین، ترانۀ «تفنگت را زمین بگذار» که سرودۀ فریدون مشیری است، توسط شجریان بعد از اعتراضات انتخابات 1388 سروده شد و یکی از آخرین آثار سیاسی این خوانندۀ برجستۀ موسیقی ایرانی به حساب می آید:
«تفنگت را زمین بگذار؛ که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دستِ تو یعنی؛ زبانِ آتش و آهن
من امّا پیشِ این اهریمنی؛ ابزارِ بنیان کن، ندارم جز زبانِ دل
دلی لبریز از مهرِ تو؛ ای با دوستی، دشمن!»
از دهه 80 تا امروز موسیقی جدید آبستن پرورش اشعار مختلف شده است. ترانۀ سیاسی به خصوص بعد از ظهور رپ فارسی وارد فاز جدیدی شد. رپ آن قالبی بود که به بهترین نحو می توانست اعتراضات و انتقادات سیاسی را پوشش دهد. خوانندگانی چون یاس، هیچکس، توماج و … به انحاء مختلف به ترانه های سیاسی روی آوردند.
به جز این، برخی ترانه های پاپ نیز در این دوره سروده شدند که ماهیت سیاسی داشتند. اگرچه ترانه های سیاسی دهه 80 و 90 هرگز به قدرت ترانه های سیاسی دهه 50 نبودند اما با این حال می توان به آنها اشاره داشت. به جز برخی ترانه های به اصطلاح لس آنجلسی، برخی ترانه های محسن چاوشی، مهدی یراحی و … سیاسی بودند.
در سال 1401 و با شروع اعتراضات این سال، چند ترانۀ سیاسی مشهور خوانده شد که در این میان، ترانۀ «برای» سرودۀ «شروین حاجی پور» که بر اساس توییت های مربوط به هشتگ «برای» نوشته شده بود بیش از سایرین مشهور شد.
حالا با دستگیری برخی از این خوانندگان جدید باید دید سرنوشت موسیقی سیاسی در ایران به کجا خواهد رسید. آیا چهرههای داخلی همچنان این موج را ادامه میدهند یا آثار محدود به خوانندن آن ور آبی میشود
هفته موسیقی عاشیقی آذربایجان در تبریز برگزار می شود
Posted By
admin
On
In
اخبار اصلی,شهری,فرهنگی |
No Comments
[vc_row][vc_column][vc_column_text]آذرقلم: هفته موسیقی عاشیقی و مقامی آذربایجان به همت مدیریت فرهنگی و اجتماعی شهرداری منطقه پنج تبریز و با همکاری انجمن موسیقی تبریز برگزار می شود.
به گزارش آذرقلم، در راستای اجرای سیاست برنامه های محله محور و تقویت هویت فرهنگی و تاریخی شهروندان میزبان هفته موسیقی عاشیقی و مقامی آذربایجان خواهد بود.
این رویداد فرهنگی و هنری به مدت شش روز و با حضور 12 گروه برتر تبریز در محوطه روباز فرهنگسرای فرشته واقع در فرشته شمالی برگزار می گردد.
حضور در این رویداد که از تاریخ بیستم تا بیست و پنجم خردادماه از ساعت ۶ الی ۸ عصر برگزار خواهد شد، برای عموم آزاد و رایگان است.
[vc_row][vc_column][vc_column_text]منصور دانشور (نوازنده، آهنگساز، محقق)
آذرقلم: مورخان و منتقدان هنر معمولاً ورودشان برای بیان موضوعات در رشتههای مختلف هنری اعم از نقاشی، موسیقی، معماری و … از دریچهای است که هم گاه شناختی و هم جغرافیایی است. در نتیجه داوری و بیان نقاط شدت و ضعف و شناخت اصول زیبا حسیّک در این عرصهها همیشه به صورتی تطبیقی بین این آثار با گزارههای از پیش تعیین شده و قالب بندی شده محدود شده است و دیدگاههای منتج در این ساحت همیشه با نسبیتها همراه است.
هیچ اثر هنری ناب به لحاظ ساختار عقلی – حسی در یک قالب محدود قرار نگرفته است؛ زیرا که خود این قالبها (سبکها) از قیاسهای مختلف بین آثار هنری و در نهایت دسته بندی آنها همراه است. به گونهای که تغییر سبک در مقام نخست با اختصاصات نژادی و در مقام دوم به لحاظ تاریخی با اوصاف روانی دائمالتغییر افراد و ملتهای ذیربط منطبق است.
البته نگارنده، این امر را برای درک و دریافت آثار هنری، روش راه گشا و مفید دانسته، ولی آن را محدود و ناخالص میداند. به بیانی دیگر در واقع مورخان و منتقدان در این عرصه رشد و تکامل هنر را در طی زمان به وصف میکشند و اجزاء ابتکاری و عاریتی آن را مورد تحلیل قرار میدهند، خصوصیات آن آثار خلق شده در ادوار مختلف و در بخشهای مختلفی جهان و در فضاهای گوناگون و به کارگیری آن در عرصهها و انواع رشتههای هنری را خاطر نشان میسازد.
بدیهی است که داشتن چنین رویکردی در چارچوب جستاری واحد که فقط میخواهد به احصاء یکنواخت دادهها بپردازد، ناقص بوده و امری ناممکن است.
به علاوه با توجه به ماهیت تحلیلی این رویکرد همیشه نمیتوان ارزشهای ثابت (جاودان) هنری را با خیال آسوده در آن طرح کرد و معیار و مبنایی را برای نوع داوریها در تشخیص آثار هنری با ارزش از غیر آن حاصل نمود. ارزشهایی که هنر به مدد آنها میتواند همه جا و در همه زمانها نسبت به خود وفادار بوده و از نوعی اصالت مسلُم برخوردار باشد؛ که لزوم این امر به نظر راقم این سطور در این روزگار پیچیده که مفاهیم در نوعی چند معنایی با عدم دریافتی مستقیم و یا بهتر بگوییم در نوعی سوء تفاهم که منجر به پرت شدگی در هالهای از ابهام، سردرگمی و خود فراموشیمان گردیده امری اجتناب پذیر است.
هدف از تبیین این موضوع مشخص کردن نوع دیدگاه نگارنده در قالب ارائه نظریهای برای بررسی آنچه تخصص اینجانب میکند «موسیقی» است و با توجه به گفته فیلسوف بدبین آلمانی «شوپنهاور» که خواهش همی هنرها را رسیدن به جایگاه موسیقی میداند بتوانیم آن را به عنوان متدی معرفت شناختی در سایر عرصهها بسط و گسترش دهیم.
واژه موسیقی در بسیاری از رسالات موسیقایی جهان اسلام لفظی یونانی دانسته شده که معنای آن «الحان» است. به لحاظ علمی نیز موسیقی از دو بُعد تشکیل یافته، یعنی هارمونی و ریتم که با توجه به خوانش دوباره ما از موسیقی و با نوع بینشمان یکی متمکّن در دیگری و مقدم بر آن است. به طوری که در ابتدا ریتم به وجود آمده و بعد صدا.
در نگاهی کلی و به لحاظ دیدی تبارشناسانه صدا ( به طور کلی هر صوت) از بستری بر میخیزد که آن را دربر میگیرد. الگویی کلی که بر خود نقش هزاران الگو را دارا است. این بستر چیزی جز سکوت نمیتواند باشد، که بر اساس این تعبیر، سکوت دیگر بر خلاف دیدگاهی عامی متضاد و بیگانه با صوت نبوده بلکه دربر گیرنده همه اصوات است.
به بیان دیگر سکوت پدیدهای است که ما را به تمامی بر روی جهان میگشاید و از دل آن اصواتی بیرون کشیده میشود. این سکوت چیزی مانند سطح صاف آب و صوت مانند ایجاد امواج بر روی آن است. امواجی که از دل اعماقی برمیخیزد.
در واقع تاریخ هنر از ابتدا دچار این اشتباه شده است که به جای توجه به موسیقی، به عنوان یک پدیده، آن را در حد یک پدیدار محدود و منزل ساخته است. چرا که در نوع دیدگاه آنان به جای سنجش خود با حقیقت، حقیقت را با خود سنجیدهاند. به نظر راقم این سطور هر پدیداری که از دل پدیدهای بیرون آمده و به عبارتی در حالت انحلال در آن پدیده به سر رود خود به پدیدهای تبدیل میشود.
چنانکه میبینیم در بطن وجود یک آهنگساز با این دیدگاه یک قطعه ساخته شده بر او در حکم سکوت و برای مخاطب آن اثر به دلیل عدم و نوع بینش محدود و دیدگاه کثرتگرا به عنصری جدا از سکوت و بیگانه با آن مبدل میشود. در واقع سکوت تنفسی است که در آن جنبشی وجود ندارد.
محققان دانشگاه اورگان آمریکا با هدف کشف راه حلهایی برای حل اختلالات مختلف شنوایی، اوتیسم و دیسلکسی (اختلال در خواندن و نوشتن زبان) در تحقیقات خود توانایی مغز در گوش دادن به «صدای سکوت» را کشف کردند و دریافتند که سکوت پر از صداهایی است که مغز قادر است آنها را بشنود. تصور کنید که در یک مکان شلوغ و یا در یک مهمانی قرار دارید و سعی میکنید حرفهای کسی را که در مقابل شما نشسته است دنبال کنید و صدای وی را از میان سر و صداهای مختلف تشخیص دهید. این کار به نظر خیلی پیش پا افتاده میرسد این درحالی است که رایانهها برای انجام همین کار به نظر ساده با دشواریهای زیادی روبرو هستند. مغز میتواند مکثها را در لحظات درست وارد کرده و خطوط تقسیم صحیح میان سیلابها و کلمات را پیدا کند.
محققان در بررسیهای خود کشف کردند که دو کانال متفاوت وجود دارند که ارتباط میان گوش و کورتکس شنوایی را برقرار میکنند یکی از این کانالها صدا و دیگری سکوت را انتقال میدهد. این آزمایشات نشان داده که سکوت صدایی دارد که مغز قادر به درک آن است. در لحظهای که در آن همه ساکت هستند، در مغز گروهی از نورونها فعال میشوند که عملکرد آنها ثبت و رمزگشایی محتویات سکوت است. درک معنی صحیح مکثها در داخل یک مکالمه به افراد اجازه میدهد که حرفهای همدیگر را درک کنند و جوابهای مناسب با حرفهای مخاطبشان رابیان نمایند.
هنگامی که در یک سالن اجرای ارکستر هستیم و موسیقی اجرا میشود، تا وقتی که ملودی و اصوات به صورت هدفمندانه پابرجاست همه یک چیز میشنویم و تفاوت در زاویه دید ما میباشد که بر روی چه ارتفاع صدایی از آن قطعه موسیقی تمرکز کردهایم.
به عبارتی دیگر تا وقتی که ملودی هست همه یک چیز میشنویم و زاویه دید در حین همان اجرای قطعه متفاوت است. ولی وقتی سکوت است حتی شنیدنها هم متفاوت است، چرا که سکوت تبدیل به گفتوگویی میان من و آن کل میشود.
پدیدهای لامکان و لازمان و مطلق و بینهایت. به همین دلیل است که با وجود آنکه هگل پس از آن حجم بالای نوشتههایش سرانجام از مرگ هنر یاد میکند، با این حال کسانی که در حوزه الهیات و فلسفه دین فعالیت میکنند (مثل شووان، گنون، نصر و …) با آنکه هنر را به لحاظ نوع بینششان از دوران رنسانس به بعد هنری انسان گرایانه و بدون ساحات معنوی میدانند، در مورد موسیقی این نظر را دارند که همچنان رنگی از صفات معنوی و کیهانی در آن باقی مانده است.
این نقطه همان سکوت است که مایستر اکهات آن را شبیه ترین چیز به خداوند تشبیه میکند؛ لذا در گستره تعقل بشری خواهشی در تموج است که خواهان استقرار در ساحت سکون است. میدانی که در آن ساحت آگاهانه و ساحت ناآگاهانه در نوعی فعالیت منفعلانه به هم میرسند و همین عامل است که مخاطب زبان رفیع (فخیم) و سهل الوصول هنر است. زبان هنر به دلیل رمزپردازی معنوی صورتها و اصالتش، زبانی رفیع است.
بیان دیدگاههای فلسفی و تطبیقی آن با امور ظاهری و باطنی (امور طبیعی و معنوی) در زندگی بشری یکی از اهداف نگارنده میباشد که هر چه بیشتر ما را به رمز و راز سکوت و جایگاه والای آن در هنر موسیقی رهنمون میسازد و مشخص میکند که موسیقی به لحاظ لغوی از چه بار معنایی عمیقی برخوردار است که در این مجال نمیگنجد.
«ایستاد و در میان انبوه شنزارهای بیابان راهی را از آن خود کرد و در مسیرش گام برداشت، تا آنگاه که از نظرها پنها گشت، جا پای بیابانیاش را بنگر.»
حال با این نقطه نظر ما میتوانیم صدا را در نقش گرهخوردگی با سکوت (function) بررسی کنیم. تا این هنگام که موسیقی، زبانی با کثرتهای فراوان (چه به لحاظ ساختار ریتمی، و چه به لحاظ ساختار هورمونی وملودی) میباشد، با این اصل، تبدیل به سیر و سلوکی برای بیان کثرتها میشود. با این تفاوت که کثرتها دیگر قالب بندی شده و حال و هوای راه و مسیری را با خود دارند.
چنانچه در متد ما، دیگر ریتم به لحاظ تنوع ریتمی و حرکتی از قالبهای رایج ساده، ترکیبی و مختلط (لنگ) جدا شده و تمامی کثرتهای ریتمی در بطن یک ریتم، خلاصه میشود. چرا که با اصل سکوت همه ریتمها در قالب ریتم پایه جای میگیرند. (وحدت ریتمی) در این رهگذر صدا نیز از آن ۷ قالب اصلی «C D E F G A B» جدا شده و همه وحدت یک صدا را اذعان دارند که آن صدا چیزی به جز درک سکوت نیست. (وحدت صدایی)
در واقع با این متد، وحدت در عین کثرت تبدیل به وحدتی کلی میشود که با این اصل موسیقی در قالب سکوت بر سریر معنا نشسته و با این درک هر آهنگساز، نوازنده و هر انسان به طریقت و سکوت حقیقی خویشتن راه یافته و سعی میکند با توجه به شاخصههای اصلی این کل مطلق بینهایت، خویش را در قالب مولود هنریاش منطبق با آن سکوت بیان دارد. به گونهای که موسیقی او تبدیل به سکوت در سکوت و جوهره حقیقی خویش میشود.
«بشر راههای زمین را دنبال میکند.
زمین راههای آسمان را
آسمان راههای تائو را
تائو راههای خود را میپیماید.»
با توجه به در نظر گرفتن داعیه های فوق اثباتهایی علمی و کاملاً دقیق در مورد ریتم واحد و صدای واحد که در مبحث تئوری موسیقی به صورت مقالاتی منسجم و جداگانه در آستانه ویراستاری و چاپ می باشد. همچنین برای نشاندن مقصود بر کرسی مقصد نیز پژوهشها میدانی را در قالب فایل های صوتی و تصویری به صورت عملی انجام دادهایم.
چرا که تمام آنچه که در مورد این نظریه ادا شده برای به خدمت گرفتن آن در قالب متدی در جنبه علمی این هنر اعم از آهنگسازی، نوازندگی و … میباشد.
با باور داشت این نظریه و با عنایت به یکی از مهمترین اصول مورد نظر در لایههای درونی در این دیدگاه که در مراتب اولای آن قرار دارد و آن قالب شهودی و استفهام من حقیقی خویش که در آن اثر هنری به تبیین روحیه و اصالت حقیقی در هر فرد هنرمندی میپردازد، تابع آنچه که بیان گردید اشکال متدهای آموزشی را نیز در آن میدانیم که به جای درک عملی سکوت و ملموس ساختن آن به عنوان بستری که اصوات در آن قرار گرفتهاند سراغ کثرتها رفته و آنها را هم بدون در نظر گرفتن ارتباط و کارکرد و نقشی که نسبت به این بستر اصلی و در حقیقت جایگاهی که در این بستر دارند پذیرا گردیدهاند؛ که این شیوه باعث میشود تا هنرآموز به جای درک کلی و چگونگی نحوه قدم برداشتن در این عرصه، تنها الگوهایی را به صورت تقلیدی مدنظر قرار دهد.
لیکن با ادراک بستر موسیقی در متدهای آموزش از همان ابتدای راه میتوانیم هنرجو را نه با موسیقی در معنای کارکردی آن بلکه با فلسفهی وجودی موسیقی به عنوان حقیقتی کمالجو که نظم و راز را در عین حال و به طور همزمان با هم در متعالی ترین شکل آن دارا میباشد معنا کنیم. زیرا که هدف از این فلسفه وجودی آموزش است، وصول به این صحنهی اتفاق شکوفه افشانی سینه چاکان نوپای هنر بیبدیل موسیقی در باغچه مطلوب رویش است.
پس هدف از این نحوه آموزش تربیت هنرآموز با متدی جدید به صورت مُدرک هنر موسیقی به معنای کلی آن میباشد و امید است که بتوانیم به خالص ترین و نابترین تعریف از موسیقی که باعث خلق زیباترین آثار در حد ذات این هنر میگردد؛ نائل آییم.
«زیبایی از آن جهت که تجلی است، کمال می طلبد و کمال از طرفی بر حسب مطلقیت و از طرف دیگر بر حسب بینهایتی تحقق مییابد. زیبایی با منعکس کردن مطلق به نحوهای از نظم تحقق میبخشد و با منعکس کردن بینهایت به نحوهای از راز. زیبایی، چون کمال است، پس نظم است و راز. توسط این دو کیفیت است که زیبایی، عقل را همزمان هم تحریک میکند، هم آرام میگردانند»
اُپرای هفت شهر عشق؛ آماده سازی در تبریز، اجرا در تهران و پراگ!
Posted By
admin
On
In
اخبار اصلی,فرهنگی,مصاحبه |
No Comments
[vc_row][vc_column][vc_column_text]آذرقلم: منصور دانشور نوازنده و سازنده اُپراهای بزرگ ایرانی تا آذربایجانی می گوید: بخشهایی از اُپرای هفت شهر عشق در تهران و بخشهایی در پراگ با همکاری استاد علی رهبری ضبط میشود. چون حجم کار بالا است و نزدیک به ۳۵۰ نفر سولیست، گروه کُر، حرکات و ارکستر سمفونی، نوازنده و … فعال هستند، بنابراین پروژه به طول میانجامد.
به گزارش آذرقلم، منصور دانشور، نوازنده، مدرس آواز، پیانو و ساز سنتور، آهنگساز، تنظیم کننده و سازنده ساز در حوزه موسیقی و اُپرا است که تاکنون موفق شده چندین اُپرا از جمله اُپرای هفت شهر عشق، تاسوعا، سرداران بزرگ آذربایجان و … را ساخته و به اجرا برساند و در حال حاضر نیز اُپرای هفت شهر عشق او در تهران و پراگ با همکاری علی رهبری، رهبر ارکستر بین المللی در حال ضبط است. در ارتباط با مراحل ضبط این اُپرا و سایر فعالیتهایش با او به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
** آقای دانشور اُپرای «هفت شهر عشق» در چه مرحلهای قرار دارد و چه زمانی به اجرای نهایی میرسد؟
این روزها مشغول فعالیت روی ضبط اُپراهایی هستم که نوشتم و با استاد علی رهبری رهبر ارکستر بین المللی، مدیر و رهبر بزرگترین اُپرای جهان (مارینسکی) سنت پترزبورگ روسیه که اکنون ساکن پراگ هستند در ارتباط بوده و تصمیم به ضبط بخشهایی از اُپرای هفت شهر عشق توسط ایشان در خارج از ایران و همچنین داخل ایران دارم، منتها، چون حجم کار این اُپرا زیاد است، نزدیک به ۳۵۰ نفر متشکل ازسولیستها، گروه کُر، گروه حرکات موزون و ارکستر سمفونی به همراه نوازندهها و تیم کارگردانی روی صحنه و… هستند پس زمان زیادی برای خروجی و مستر لازم است و پروژه طول خواهد کشید.
** قدری به عقب برگردیم، برایمان بگویید خودتان نزد چه اساتیدی تحصیل کردید و چگونه؟
من خودم شاگرد مرحوم استاد فرامرز پایور بودم و آهنگسازی را نزد شادروان فریدون ناصری و مرحوم بابک بیات وهچنین سلفژ را نزد استاد شریف لطفی آموختم. در سال ۱۳۶۹ در دانشکده موسیقی دانشگاه تهران رشته موسیقی قبول شدم، ولی متأسفانه پس از طی آزمون عملی و اعلام قبولی در این رشته که توسط استاد پیرنیاکان به من اعلام شد، به خاطر شرایط آن دوره دانشگاهها باید منتظر میماندیم تا ببینیم ما را قبول میکنند یا خیر، چون جزو ذخیرهها بودم، به خاطر همین شروع به آموزش آهنگسازی به صورت آزاد نزد آن اساتید محترم نامبرده کردم.
البته من به دلیل مشکلات مادی که برای تحصیل موسیقی به صورت آزاد داشتم، به یادگیری هنر چوب و معماری ، ساخت سازهای سنتی بالاخص سنتور نزد اساتید برجسته این رشته همچون شادروان استاد ناظمی و مرحوم استاد قنبری مهر و… پرداختم که حالا هم آثارساز و معماری چوب با پروانه و مهر مالکیت معنوی و تخلص هنریام به اسم پرنیان در دست اکثر نوازندگان و هنرجویان و علاقه مندان است و در داخل و خارج از کشور مشغول فعالیت در این زمینه هستم. از جمله آن آثار که بین المللی هم هستند و به دعوت و در خواست دانشگاه و کنسرواتور اینترنشنال باکوی آذربایجان ساختم، ساز ابداعی سنتور مربوط به فرهنگ آن کشور است که از آن پرده برداری شده و حال هم مشغول ساخت یک ساز سنتور میکروتن برای موزه تورنتوی کانادا هستم.
** از اُپراهایتان برایمان بگویید از چه سالی شروع شد و الان به کجا رسیده است؟
کار اُپرا را از سال ۱۳۶۵ با نگارش اُپرای «سرداران بزرگ آذربایجان» و با الهام گرفتن از تاریخ سرداران نامی همچون ستارخان و باقرخان تا اسطورههای معاصر همچون شهید مهدی باکری و … که به صورت حماسی بودند، آغاز کردم. پس از آن در اواخر دهه هفتاد اُپرای حیدربابای استاد شهریار را که جزو فرهنگ عامیانه و پاستورال روستایی به شمارمیرفت، نوشتم.
درسال ۷۹ اولین مجموعه آثارم برای سنتور و سازهای سنتی به اسم پرنیان سگاه که شامل تصانیف و قطعات و فرمهای موسیقی سنتی بود، چاپ و اتشار یافت و در سال ۸۰ نیز به عنوان کتاب سال موسیقی کشور انتخاب شد و با ارایه این آثارو چند اثر سمفونی دیگر در سال ۸۱ موفق به قبولی آزمون آهنگسازی از صدا و سیمای تهران شده و به عنوان آهنگساز و تنظیم کننده درآن سازمان مشغول به کار شدم.
همچنین در همان سال موفق به کسب پروانه تاسیس آموزشگاه موسیقی بتهوون شده و اولین استودیو ضبط موسیفی شمال غرب کشور به اسم عصر نوین و اولین پروانه تهیه و تولید و اجرای کنسرتهای بزرگ داخل و خارج از کشور با همان نام که در رزومه آن کنسرتهای اکثر خوانندههای مطرح کشور و همچنین خارج از کشور به چشم میرسد و اولین موسسه چند منظوره شمال غرب به اسم عصر نوین را در سال هشتاد و یک تاسیس کردم. ازهمان سالها به عنوان عضو خانه موسیقی تهران با آن مرکز در ارتباط بوده و به عنوان مدیر و رهبر همچنین آهنگساز گروهای موسیقی سکوت، پرنیان، بتهوون و شمس فعالیت داشتم و اجراهای متعددی در داخل و خارج از کشورانجام دادم.
در سال ۸۶ یکی از آثارم که به فرم اُپرت یا همون اُپرای کوچک به اسم «تاسوعا» که الهام گرفته شده از تاریخ و فرهنگ عاشورا بود، در بخش آهنگسازی موفق به کسب جوایز از وزارت ارشاد شد. برای دومین بار متوالی نیز از همین جشنواره این اثر در سال ۹۵ توانست به عنوان بهترین اثر در بخش آهنگسازی انتخاب شود. ازهمان سالها کار تحقیق و پژوهش در موسیقی بالاخص (پداگوژی) روش تدریس نو برای آموزش موسیقی را کردم که حاصل آن کتاب «تبار شناسی موسیقی» نام گرفت. در سال ۹۰، سه ثبت مالکیت معنوی این کتاب از وزارت ارشاد مورد تایید قرار گرفت که چکیدهای از این اثر به صورت مقاله به چهار زبان در دانشگاههای موسیقی کشور ترکیه، آذربایجان، گرجستان و ارمنستان ارایه شده است.
** آثار آذری زبان هم دارید؟ درباره آثار مکتوبتان برایمان بگویید.
بله، مجموعه آثارم برای موسیقی آذری و ایرانی هر کدام در قالب پنجاه تصنیف نو برای پیانو و سازهای اینیسترومنتال در طی این سالها نوشته و در حال چاپ کتاب و ضبط استودیوی هستم در دو مجموعه بسیاربزرگ برای پیانو تنظیم شده، به اسم «ترانههای سرزمین مادریم» در قالب چهار صد تصنیف و ترانه فولکلور موسیقی آذربایجانی و مجموعه دیگر باز در قالب چهار صد ترانه به اسم «ترانههای مام وطنیم» برای موسیقی ایرانی و ساز پیانو تنظیم یافته است که به صورت کتاب و لوح فشرده در آستانه چاپ است. مجموعههای دیگری نیز از جمله ریتم و هارمونی در اشعار ایرانی و آذربایجانی، متد زبان حرکات موزون حماسی، تحلیل موسیقی آواز سنتی که اگر خدا یاری کند تقدیم علاقمندان به این رشتهها در قالب کتاب و لوح فشرده خواهد شد.
** حال باز برگردیم به اُپرای هفت شهر عشق و فراز و نشیبهای آن.. شنیدیم که قرار بوده تهران اجرا بشود به دلائلی ابتر مانده و حال در پراگ ضبط میشود.
ایده این اُپرا با تعریف هفت مرحله رسیدن به کمال، آگاهی و سیر در فنا و خود آیی درون، مدت زمان زیادی ذهنم را مشغول خودش کرده بود. مثل اُپراهای بزرگ کارمن یا فیدلو، اثر آهنگسازان بزرگ دنیا و برای نوشتن (رسیتاتیف) دیالوگهای متن و آریاها وهمچنین اوورتور و کارناوال فاینال میبایست ایده و سوژه این اثر با متن همسویی پیدا میکرد که در نهایت خودم اُپرانامه اثر را که مثل فیلمنامه یک فیلم سینمایی بود با الهام گرفتن از هفت مرحله عشق عطار به صورت نو و معاصر شروع به نوشتن کردم و رسیتاتیفها و دیالوگهای موزون متن را در قالب شعر از یکی از اساتید شعر به دو زبان فارسی و آذری کمک گرفتم و اُپرانامه به لحاظ تطبیق وزن عروضی شعری که بالغ بر یکصد قطعه شعر ده بیتی شد، در دو مجموعه جدا گانه فارسی و آذربایجانی آماده کردم.
یعنی اُپرا هم میتوانست با اشعار جدید و نو فارسی و هم با اشعار تازه و نو آذری اجرا شود. علاوه بر موسیقی و رستاتیفهای ساده و آکامپانیه کلاسیک غربی، رستاتیفهای آوازی مربوط به موسیقی سنتیمان در اُپرا و همچنین از هنر حرکات موزون حماسی استفاده شده است.
حجم کار خیلی زیاد بود بیش از ۱۵۰۰ صفحه آماده شد، حتی زمانی که قرار شد در ارکستر تهران کار شود، بدلیل نبود بعضی از سازها و حتی سولیست و خوانندگان برخی از گروه کُر و همچنین ضعف ارکستر سمفونی پر و بالش چیده میشد و بیشتر نوازندگان توان اجرای آن را نداشتند؛ بنابراین پس از مدتی کار تهیه کنندگی این مجموعه از طرف آقای دکتر قریب مدیریت هتلهای جهانگردی توسط خانم مهدیزاده با کارفرمایی نوای شرقی و ایران کنسرت به بنده پیشنهاد شد و قرارداد صرفا به اجرای اُپرا با ایشان به صورت کامل بسته شد.
ولی بعد از عقد قرار داد اثر، اُپرای بنده را به جهت ناتوانی در اجرای ارکستر و پرسناژها به سمت نمایش موزیکال با حضور لاکچریهای تئاتری هدایت میکردند که در نهایت با مخالفت بنده بعد از چند اجرا جلوی کار گرفته شد. در این گیرو دار توسط دوست عزیزم و حسین شریفیان از نوازندگان ارکستر سمفونیک، حسن فراهانی و چند نوازنده دیگر ارکستر به من گفته شد این کار زیبا و عظیم حیف است که با این ارکستر ضعیف اجرا بشود و از من اجازه خواستند که به استاد رهبری پیشنهاد بدهند، بنده هم قبول کردم.
** نظر آقای رهبری درباره اجرای این اثر چه بود؟
آقای شریفی به من گفتند که اجازه دهید با آقای رهبری تماس بگیریم و ایشان هم نظری بدهند، پس از آن طی تماس تلفنی با ایشان چند بخش از پارتیتور اثر را از من خواستند تا نظرشان را اعلام کنند. بعد از چند روز مطالعه ، کار را طی یک ایمیل برای من تأیید کردند و خودشان هم صحه گذاشتند که ارکسترهای ضعیف نمیتوانند آن را اجرا کنند. استاد رهبری تبریک گفتند که کار بی نظیر است و تصمیمشان را برای ضبط ماندگار اثر با بامداد بیات که در پراگ است، اعلام کردند.
البته من خودم در شرایط کرونایی نتوانستم برای ضبط کار به پراگ بروم، قرار بر این شد که بخشهایی از کار به صورت آنلاین با ارکستر پراگ و بخشهای دیگر که بیشتر کُر و سولیستها هستند، در تهران ضبط و در نهایت کار میکس و مستر شود.
** علاوه بر این اُپرای دیگری هم در دست کار دارید؟
آخرین اُپرایی که نوشتم و الان در دستم است، به اسم طاعون الهام گرفته از پوئمای ملامحمد فضولی اثر بختیار وهاب زاده ادیب آذربایجانی است که البته خود این شاعر و عارف با شیوع طاعون از دنیا رفت. شاید این اثر مشابه به حال این روزهای کرونایی ما باشد که متاسفانه خیلی از همنوعهایمان عزیزانشان را به دلیل این بلا از دست دادند و همچنین من مادرم را…
** خدا رحمتشان کند و به شما عمر با عزت بدهد. نکته پایانی؟
نزدیک به یک سال است که تلاش برای آماده سازی بزرگترین استودیوی ضبط موسیقی دائمی ام را دارم ، همزمان با بیست و پنج سالگی استودیو در شمال غرب کشور، این کار را هم دست گرفتم. این استودیو هم با هنر تلفیق معماری چوب و آکوستیک (که بالغ بر یک میلیون قطعه چوب ظریف در آماده سازیایش کار شده)، طراحی، اجرا و آماده بهره برداری شده است.
منبع: آنا[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]
«عود» به نام ایران و سوریه ثبت جهانی شد/ جای پای محکم بربط در تبریز!
Posted By
admin
On
In
اخبار اصلی,فرهنگی,گردشگری |
۱ Comment
[vc_row][vc_column][vc_column_text]آذرقلم: «مهارت ساختن و نواختن عود» به طور مشترک به نام ایران و سوریه در یونسکو ثبت شد.
این ساز در هفدهمین نشست کمیته بیندولتها برای پاسداری از میراث فرهنگی ناملموس به رأی گذاشته شد که به عنوان هجدهمین میراث ناملموس ایران به صورت مشترک با سوریه در یونسکو ثبت جهانی شد.
ایران همزمان که پرونده عود را در سال ۱۳۹۷ به صورت ملی ثبت کرد، برای ثبت جهانی آن با عنوان «مهارت ساختن و نواختن عود» با برخی کشورهای همسایه رایزنی کرد و در نهایت این پرونده را مشترک با سوریه به یونسکو ارائه کرد که در پانزدهمین اجلاس کمیته میراث جهانی ناملموس، سال ۱۳۹۹ ریفر شد (ریفر به معنای امکان بررسی پرونده در چرخه بعدی (اجلاسهای بعدی) است.
برخی کارشناسان مطلع از دلایل پذیرفته نشدن پرونده «عود» گفته بودند: تهیه این پرونده با مشارکت سوریه و بدون در نظر گرفتن دیگر کشورهای عربی که عود در آنها رواج دارد، اقدامی خطا بود. این پرونده توسط کسانی تهیه شد که پرونده کمانچه را تهیه کرده بودند. اینکه پرونده کمانچه از نظر کارشناسی، پرونده موفقی بود و در فهرست یونسکو ثبت شد و به همین دلیل هم انتظار میرفت که عود نیز در فهرست ناملموس یونسکو جهانی شود.
در شرح ساز عود در یونسکو آمده است: «عود یک ساز زهی زخمهای با بیش از ۱۵۰۰ سال حضور در منطقه مورد اشاره است. این ساز مانند بسیاری دیگر از سازهای زخمهای روی پای نوازنده قرار میگیرد و نوازنده با یک دست انگشتگذاری روی وترها و با دست دیگر به نواختن مضراب میپردازد. کاسه طنینی این ساز گلابیشکل و نسبتاً بزرگ و دسته آن معمولاً کوتاه و فاقد دستانبندی است. (در مناطق مختلف با ابعادی متفاوت) بهطوری که وترها بیشتر روی کاسه طنینی امتداد دارند. صفحه چوبی طنینی این ساز مشبک است، این شبکهها که معمولاً نقش مایههای اسلیمی دارند، علاوهبر انتقال صدای کاسه ساز، نقش تزئینی نیز ایفا میکنند. بیشتر انواع این ساز ۱۰ سیمه است که به صورت جفت بسته میشوند. صدای این ساز در محدوده صوتی بم و باریتون است و امکان تولید اسواد ملودیک و هارمونیک در آن فراهم است و در تک نوازی و گروه نوازی به کار میرود.
گستره جغرافیایی این ساز در ایران به خوزستان، بوشهر، هرمزگان، تهران، کردستان و برخی شهرهای بزرگ، مانند شیراز اصفهان، تبریز و مشهد میرسد.»
خوارزمی در «مفاتیح العلوم» نام این ساز را «بربط» آورده و گفته که در اصل «برِبت» است، به معنی سینه بت (مرغابی)؛ چرا که ظاهر آن شبیه به سینه و گردن مرغابی است.
ایران علاوهبر «مهارت ساختن و نواختن ساز عود»، پنج پرونده دیگر «شب یلدا/چله» (مشترک با افغانستان)، «هنر ساختن و نواختن رباب» (مشترک با تاجیکستان و ازبکستان)، «جشن مهرگان» (مشترک با تاجیکستان)، «سوزندوزی ترکمن/ ترکمندوزی» (مشترک با ترکمنستان) و «پرورش کرم ابریشم و تولید سنتی ابریشم برای بافندگی» (مشترک با افغانستان، آذربایجان، ترکیه، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان) را در هفدهمین کمیته بیندولتها برای پاسداری از میراث فرهنگی ناملموس یونسکو که هماکنون در مراکش درحال برگزاری است، در نوبت بررسی دارد.
منبع: ایسنا[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]
فعالیت 100 آموزشگاه آزاد موسیقی در آذربایجان شرقی
Posted By
admin
On
In
اخبار اصلی,فرهنگی |
No Comments
آذرقلم: معاون هنری و سینمایی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجانشرقی از فعالیت ۱۰۰ آموزشگاه آزاد موسیقی در سطح استان خبر داد.
به گزارش آذرقلم، علی محرمی در جمع اساتید و پیشکسوتان عرصه موسیقی استان، با اشاره به اهمیت و جایگاه هنرمندان پیشکسوت و تاثیر آنها در پیشرفت و تعالی هنر استان و کشور اظهار داشت: جامعه زمانی میتواند رشد و بقا داشته باشد که حرمت و شأن هنرمندان و اهالی فرهنگ و علی الخصوص پیشکسوتان در آن حفظ شود.
وی افزود: حضور و همراهی هنرمندان پیشکسوت و انتقال تجربههای گرانسنگ آنان به نسل جوان سرمایهی عظیمی است که باید قدر دانست.
وی همچنین به برخی برنامههای اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان در عرصهی موسیقی اشاره کرد و تولید آثار موسیقیایی فاخر را مهمترین رویکرد این اداره کل دانست.
محرمی همچنین از رونمایی فراخوان اولین جشنواره موسیقی فجر استان در آیندهای نزدیک خبر داد.
در این نشست پیشکسوتان هنر موسیقی به بررسی موسیقی اصیل در استان و زمینههای تعالی آن پرداختند.
پارسا خائف برنده یک جایزه بینالمللی شد/ هنرنمایی نوجوان هنرمند اردبیلی در باکو
Posted By
admin
On
In
اخبار اصلی,بین الملل,فرهنگی |
No Comments
آذرقلم: پارسا خائف، خواننده موسیقی ایرانی اهل اردبیل که در برنامه «عصر جدید» فینالیست شد، برنده جایزهای بینالمللی در کشور آذربایجان شد.
به گزارش آذرقلم، پارسا خائف برنده ویژه (GRAND PRIX) یازدهمین جشنواره بینالمللی موسیقی موغام کشورهای اسلامی شد. این رویداد در جمهوری آذربایجان برگزار می شود.
این هنرمند نوجوان اردبیلی با اجرای تصنیفی در دستگاه نوا توانست نظر قاطع داوران فستیوال را جلب و مقام برترین خواننده GRAND prix و دیپلم بین المللی فستیوال موسیقی کشورهای اسلامی ویژه نوجوانان را از آن خود کند.
اساتید موسیقی هنرستان اقبال آذر تبریز آقایان بهرنگ تیلا ،نیما رضایی فرد، وحید جبار زاده و یونس تارپود در این فستیوال پارسا خائف را بعنوان نوازنده همراهی می کردند.
در این رویداد بینالمللی که هنرمندان کشور اسلامی اعم از ( جمهوری آذربایجان، ایران، ترکیه، عراق، مصر، ازبکستان، قزاقستان، ترکمنستان، قرقیزستان ) شرکت داشتند راهیافتگان به فینال مسابقه، در سالن موسیقی موغام باکو به اجرای قطعات خود پرداختند.
این هنرمند نوجوان اردبیلی با اجرای تصنیفی در دستگاه نوا توانست نظر قاطع داوران را جلب و مقام برترین خواننده GRAND prix و دیپلم بینالمللی جشنواره موسیقی کشورهای اسلامی ویژه نوجوانان را از آن خود کند.
بهرنگ تیلا، نیما رضایی فرد، وحید جبار زاده و یونس تارپود در این رویداد پارسا خائف را بعنوان نوازنده همراهی می کردند.
قطعه پارسا خائف را بهرنگ تیلا آهنگسازی کرده بود و استاد حسین ملک زاده تنها هنرمند ایرانی بود که در بین داوران حضور داشت.