- پایگاه خبری آذرقلم - https://azargalam.ir -

سیاست روسیه درآسیا و تفاوت فاحش بین چین و سایر کشورهای آسیایی!

[vc_row][vc_column][vc_column_text]یادداشت: محمدرضا ایازی*سیاست روسیه درآسیا به منظور گشودن پنجره به سمت منطقه آسیا بود/ تفاوت فاحش بین چین و سایر کشورهای آسیایی
آذرقلم: اکثر اتفاقات رخ داده در چندسال گذشته مؤید این ادعاست که تمام تلاش روسیه اعمال نفوذ مستقیم خود بر کشورهای آسیای مرکزی است تاجایی که روسیه در تاجیکستان از برگ برنده سیاسی ـ نظامی خود برای حمایت از امام علی رحمانف کوتاهی نکرد و آن را در قمارسیاسی به کار گرفت.
در حال حاضر به طور گسترده پذیرفته شده است که چرخش روسیه به سمت آسیا-اقیانوسیه از سال ۲۰۱۴ عمدتاً چرخشی به سمت چین بوده است. در سیاست روسیه در آسیا و اقیانوسیه، درابتدا تمرکز اصلی بر توسعه خاور دور بود، اما تأکید روزافزون بر مؤلفه اوراسیا، به ویژه در همکاری با چین، در عین حال به معنای غفلت از خاور دور روسیه بود. علاوه بر این، روسیه نتوانسته است نیازهای منطقه را در مشارکت با چین برطرف کند،
زیرا تعامل اقتصادی چین بیشتر در سطح دولت مرکزی متمرکز است و در سطح روابط بین منطقه‌ای اهمیت کمتری دارد. فرصت های کار با شرکای جایگزین مانند کره جنوبی و ژاپن به دلیل ترکیبی از ژئوپلیتیک و ریسک گریزی از سوی سئول و توکیو همچنان چالش برانگیز است.
سیاست روسیه در آسیا در ابتدا به منظور گشودن پنجره به سمت منطقه آسیا و اقیانوسیه بود. خاور دور روسیه در مرکز این سیاست قرار دارد.
​در سال ۱۹۹۶، یگور گیدار از روسیه خواست تا سیاست آسیایی خود را بر ژاپن متمرکز کند و یک حلقه نظامی علیه چین ایجاد کند. با این حال، ترکیبی از فشارهای داخلی و ترس از ادعاهای ارضی ژاپن باعث شد روسیه به سمت چین حرکت کند. این روند از سال ۲۰۱۴ و اعمال تحریم ها توسط غرب تشدید شد.

روسیه قصد دارد با کشورهای مختلف وارد مشارکت شود
​با این حال، روسیه اغلب اعلام کرده است که قصد دارد با کشورهای مختلف وارد مشارکت شود. به عنوان مثال، پس از بحران مالی ۲۰۰۸، انعطاف پذیری نسبتاً بالای کشورهای منطقه آسیا-اقیانوسیه باعث شد تا مسکو به ارزش روی آوردن به شرکای متعدد پی ببرد. در واقع، روسیه به طور مختصر تعهد خود را به جدی گرفتن منطقه، پیوستن به سازمان‌های چندجانبه مهمی مانند همکاری اقتصادی آسیا و اقیانوسیه (APEC) و انجمن کشورهای جنوب شرق آسیا (ASEAN) و شرکت در اجلاس سران آسیای شرقی (EAS) نشان داد. این ابتکارات با توجه به وضعیت متشنج اقتصادی-اجتماعی در خاور دور روسیه بسیار ضروری به نظر می رسید. همچنین شایان ذکر است که تلاش برای تنوع بخشی تا حدی توسط سیاست تعیین شد: بحث هایی در مورد اینکه آیا باید بیش از حد به چین تکیه کرد یا خیر وجود داشت. این به معنای این خطر بود که روسیه بتواند در بلندمدت نقش یک زائده تامین کننده کالا از ابرقدرت در حال ظهور را بازی کند.

بین چین و سایر کشورهای آسیایی تفاوت زیادی است
​این تلاش برای تنوع‌بخشی اغلب بیش از واقعیت، آرزویی بود. اجلاس APEC که روسیه در سال ۲۰۱۲ در ولادیووستوک میزبانی کرد، به نظر می‌رسد که انگیزه بیشتری به تلاش‌های روسیه برای ارائه محتوای بیشتر به استراتژی تنوع بخشی خود داده است. در عوض، این اجلاس دیدگاه بسیاری از کشورهای آسیا-اقیانوسیه را تأیید کرد که روسیه بیشتر به پیشبرد برنامه های توسعه خود علاقه مند است تا تعامل جدی با APEC. مطمئناً این اجلاس پروژه های توسعه محلی را به منصه ظهور رساند. اما او همچنین بر گستره فساد در زمین، مانند پرداخت های پس از پرداخت و اقتصاد بازنشستگی، تاکید کرد، در حالی که بسیاری از پروژه های بزرگ ناتمام مانده اند.

​از آغاز سال ۲۰۱۲، مشارکت روسیه در مجامع چند جانبه کاهش یافت. این روند با الحاق شبه جزیره کریمه اوکراین در سال ۲۰۱۴ و تحریم های مرتبط با آن توسط غرب تقویت شد. این امر بردار چین محوری را در سیاست آسیا-اقیانوسیه روسیه مستحکم کرد.

​این تمرکز بر چین تا حدی باعث شد که همکاری روسیه و چین در تلاش برای مقابله با نفوذ چین در قالب طرح کمربند و جاده چین (BRI) سرعت بگیرد. این امر تمرکز را از یک سیاست گسترده تر آسیا-اقیانوسیه و توسعه خاور دور روسیه به یک سیاست بسیار بیشتر سرزمین اصلی اوراسیا تغییر داد. همچنین به نظر می رسد که مشارکت چین و روسیه از نظر پتانسیل آن برای توسعه خاور دور روسیه تأثیر محدودی داشته است. و این در حالی است که چین مهمترین شریک تجاری برای چندین منطقه از خاور دور روسیه است، به عنوان مثال برای منطقه آمور، جایی که ۸۳٫۲ درصد از صادرات به چین در سال ۲۰۱۸ به ویژه مواد خام فسیلی انجام شد. عمده صادرات خاور دور نفت و گاز (حدود ۵۰ درصد) و همچنین ماهی، الوار و فلزات است.

با توجه به این سناریو، فضا برای سایر شرکا محدود به نظر می رسد. برخی از سوژه های فدراسیون در خاور دور ساختار تجاری متنوع تری دارند. بنابراین، در سال ۲۰۲۰، کره جنوبی و ژاپن شرکای تجاری اصلی منطقه ساخالین بودند. با این حال، ساخالین یک مورد خاص است زیرا سرمایه گذاران ژاپنی در پروژه های نفت و گاز ساخالین-۱ و -۲ وجود دارند.
روسیه در ابتدا امیدوار به جذب سرمایه گذاری از ژاپن در بخش انرژی بود
انرژی یکی از بخش هایی است که روسیه در ابتدا امیدوار به جذب سرمایه گذاری از ژاپن بود. فاجعه سال ۲۰۱۱ در نیروگاه اتمی فوکوشیما امیدهایی از این دست را افزایش داد، زیرا ژاپن ممکن است ظرفیت های تولید انرژی هسته ای خود را با منابع انرژی دیگر گسترش دهد.
واردات نفت ژاپن نیز از زمان شیوع بیماری همه گیر کووید-۱۹ کاهش یافته است، از جمله واردات از روسیه. خط لوله نفت سیبری شرقی-اقیانوس آرام (مخفف روسی: WSTO؛ انگلیسی: ESPO) در ابتدا قرار بود به منظور ایجاد اتصال به سواحل اقیانوس آرام در نزدیکی ولادی وستوک به منظور فروش نفت در سراسر منطقه آسیا-اقیانوسیه گسترش یابد، اما این امر لغو شد زیرا این خط لوله لغو شد. هزینه های زیادی که برای یک خط لوله اضافی متوقف می شود. نفت عمدتاً از طریق خط لوله ESPO به چین جریان می یابد. ژاپن و کره جنوبی نیز از خط لوله ESPO نفت دریافت می کنند، البته در مقادیر نسبتاً کم. ظرفیت این خط لوله ناکافی است و تاخیر در ساخت در طرف چینی، افزایش حجم نفت انتقالی را با مشکل مواجه کرده است.

تاکید ژاپن همواره بر لزوم تنوع بخشیدن به واردات نفت خود
​ژاپن همواره بر لزوم تنوع بخشیدن به واردات نفت خود و کاهش وابستگی به خاورمیانه تاکید کرده است. اما می تواند نفت ارزان تری نسبت به روسیه پیدا کند و مشکلات معمول میادین نفتی کوچک و شرایط دشوار تجاری در روسیه وجود دارد. در مواجهه با گرم شدن کره زمین، روسیه چشم انداز گذرگاه شمال شرقی (به روسی: “مسیر دریای شمال”) را وارد بازی کرده است که به طور بالقوه مسیر سریع تری از قطب شمال به اروپا و همچنین به آسیا ارائه می دهد.
این امر روسیه را قادر می سازد تا عرضه انرژی به سایر مشتریان آسیایی را متنوع کند. با این حال، در حالی که روسیه لجستیک حمل و نقل را کنترل می کند، برای بهره برداری از آنها به سرمایه چینی نیاز دارد. با این وجود، کنسرسیوم ژاپنی “Japan Arctic LNG” ۱۰ درصد از سهام پروژه “Arctic LNG 2” نواتک را به دست آورده است. با این حال، سهام چین بسیار بزرگتر است.
روسیه در تلاش بود ظرفیت های صادراتی خود را در بخش گاز مایع افزایش دهد. بخشی از پروژه ساخالین ۲ به ژاپن فروخته می شود، اما فقط در مقادیر کم. ژاپن واردات LNG خود را متنوع کرده است.

تغییر برتری اقتصادی و سیاسی از غرب به شرق
کشورهای آسیایی هم ازنظر اقتصادی وهم از نظر سیاسی اهمیت بیشتری پیدا کرده است و بنابراین با کشورهای قدرتمند غربی رقابت می کنند.
​گیدئون راخمن، روزنامه‌نگار بریتانیایی، این را «شرق‌گرایی» می‌نامد. او در کتابی به همین نام به تحلیل این تغییر قدرت می پردازد.
گیدئون راخمن در کتاب جدید خود یک روند تاریخی تغییر را توصیف می کند و یک روند جهانی را شناسایی می کند: تغییر برتری اقتصادی و سیاسی از غرب به شرق. او این پیش‌آگهی جهانی را شرقی‌سازی می‌نامد که در زیر با عنوان شرقی‌سازی بازتولید می‌شود.
او در دو بخش که هر کدام دارای هفت فصل است، ابتدا به چگونگی تبیین ظهور تاریخی غرب می پردازد و سپس بررسی می کند که چرا و چگونه مناطق اقتصادی آسیا قوی تر شده اند.
از نظر راچمن، این با اقتصاد ژاپن پس از جنگ آغاز می شود و به پیروزی فعلی چین منجر می شود، که به گفته صندوق بین المللی پول از سال ۲۰۱۴ بزرگترین قدرت اقتصادی جهان بوده است.
​راچمن در مورد رقابت قدرت های بزرگ تازه پدید آمده بین ایالات متحده و چین بحث می کند و سناریوهای فعلی را توضیح می دهد که می تواند به معنای شروع جنگ در دریای چین جنوبی باشد. راچمن هزینه‌های نظامی رو به رشد کشورهای آسیایی را در مقایسه با کاهش بودجه ایالات متحده و اروپا از اهمیت استراتژیک می‌داند.

پیشرفت اقتصادی قدرت سیاسی را افزایش می دهد
یکی دیگر از لحظات تنش در موازنه قدرت، معضلی است که در آن کشورهای هم مرز با اقیانوس آرام، ژاپن و کره جنوبی، خود را در حال نوسان بین اتحاد دفاعی غربی و جذب قدرت بازار چین می بینند. ظهور هند، به قول راخمن، دومین ابرقدرت آسیا، به‌عنوان لحظه‌ای دیگر در تغییر قدرت ظاهر می‌شود، و حجم عظیم جمعیت آسیایی که هنوز در حال رشد است، به تنهایی این روند را غیرقابل برگشت می‌کند:
از نظر ژئوپلیتیک، حتی کاهش رشد در چین یا در کل آسیا چیزی را تغییر نخواهد داد. توسعه اقتصادی که به چین و هند اجازه می دهد برای کسب جایگاه قدرت های بزرگ تلاش کنند، قبلاً اتفاق افتاده است. باتجربه‌ترین تحلیلگران در دولت‌های غربی بر این فرض کار می‌کنند که تغییر قدرت اقتصادی از غرب به شرق ادامه خواهد یافت و تغییر اقتصادی به قدرت سیاسی تبدیل خواهد شد.

قسمت دوم – شرق‌سازی فراتر از آسیا نامیده می‌شود. گفتمان با از دست دادن قدرت آمریکا از طریق تحولات خاورمیانه آغاز می‌شود – منطقه‌ای که راچمن به آن اشاره می‌کند در دیدگاهی غیراروپایی، غرب آسیا نیز نامیده می‌شود.
نقاط ضعف غرب
آنچه در پی می آید نگاهی انتقادی به خویشتن داری نظامی اروپاست. این امر فانتزی‌های قدرت بزرگ روسیه را ترویج می‌کند که در عین حال با روی آوردن به چین تمایل به شرق‌گرایی را تقویت می‌کند. در چارچوب تضعیف دموکراسی غربی، راخمن به چگونگی تفسیر ظهور رهبران خودکامه مانند اوربان یا اردوغان می پردازد و در نهایت نقش جدید چین در آفریقا و آمریکای لاتین استدلال دیگری برای تغییر قدرت است. راچمن می نویسد:من در جهان G7 بزرگ شدم، گروهی از اقتصادهای پیشرو جهان که اولین بار در سال ۱۹۷۵ گرد هم آمدند. در این مرحله، شش نفر از هفت کشور بزرگ از اروپا و آمریکای شمالی، با ژاپن به عنوان تنها استثنا بودند. اما این دنیا گذشته است.»
اما هژمونی چین یک نتیجه قطعی نیست – هند، ژاپن، کره جنوبی، کشورهای آسیای جنوب شرقی و استرالیا از تلاش چین برای تسلط در منطقه اقیانوس آرام خوشحال نیستند. این به اراده سیاسی آمریکا برای حفظ نقش رهبری جهانی خود و در عین حال افزایش تعهد به اقیانوس آرام بستگی دارد.

نگرش ناامن آمریکا
این امید درسال ۲۰۱۶ بود که کتاب در انگلستان منتشر شد. سپس رئیس جمهور جدید ایالات متحده آمد: ترامپ توافق تجاری ترانس پاسیفیک TPP را لغو کرد، سیاست “چین واحد” در مورد تایوان را زیر سوال برد، ظهور طبقه متوسط آسیایی را عامل افول طبقه آمریکایی دانست و استراتژی اوباما در اقیانوس آرام را لغو کرد. راچمن این وقایع را در پیشگفتار نسخه ژانویه ۲۰۱۷ ایالات متحده کتابش باز می کند و یک تغییر ژئواستراتژیک چشمگیر را می بیند:«هدف اصلی گشایش نیکسون-کیسینجر به چین، منزوی کردن اتحاد جماهیر شوروی و نزدیک کردن چین به ایالات متحده بود.
گفتنی است “یگورگایدار” یک اقتصاددان، سیاست‌مدار و استاد اهل روسیه بود که در۱۶ دسامبر ۲۰۰۹ در سن ۵۳ سالگی درگذشت.

* دانش آموخته علوم سیاسی و روزنامه نگار[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]