- پایگاه خبری آذرقلم - https://azargalam.ir -

ما را به خیر فیلمسازان امید نیست، مرحمت فرموده شر مرسانید!

دردنامه چند معلول و روشندل تبریزی در انتقاد از سریال «ستایش»:

آذرقلم: دقیقاً نمی‌دانم ما معلولین باید به چه زبانی از فیلم‌سازان بخواهیم که اگر در زمینه‌ی فرهنگ‌سازی، اهل خیر رساندن به ما نیستند، لا‌اقل شر هم نرسانند و اصلاً کاری به کار ما نداشته‌باشند و بگذارند خودمان آرام و بی‌صدا با فعالیت‌های روزمره‌مان دیگران را نسبت به توانمندی‌هایمان آگاه سازیم.
چه‌قدر باید در تلویزیون از معلولین – حالا از هر نوعی چه جسمی، چه نابینا و چه ناشنوا- استفاده‌ی ابزاری کنند که دلشان خنک شود و آرام بگیرند؟!

سریال ستایش که مثل ترمیناتور یا همان نابودگر که شاید بگویید بین ستایش و نابودگر شباهتی وجود ندارد؛ اما به نظرم مهم‌ترین تشابه این دو در این است که گویا قرار است هر سال شاهد یک سری جدید از ستایش نیز باشیم و این‌که این سریال هیچ کاری هم که نکند با قدرت بالایی مشغول نابود کردن وجهه‌ی معلولین است و از این لحاظ نیز شباهت بسیاری بین ستایش و نابودگر حد‌اقل به لحاظ اسمی، وجود دارد.
شاید بد نباشد اول از تیتراژ ستایش سه که شعرش سروده‌ی مهرزاد امیرخانی است و شهاب مظفری نیز آن را خوانده بگویم تا کم کم قضیه برایتان روشن شود.
در مورد متن تیتراژ همین اول موضعم را نسبت به آن اعلام می‌کنم؛ به عقیده‌ی من هیچ مضمون خارق‌العاده‌ای در هیچ بیتی از شعرش پیدا نمی‌شود ولی به این مسأله هم اصلاً کاری ندارم؛ چون این اولین تیتراژی نیست که متأسفانه چنین وضعیتی دارد.
در جایی از تیتراژ که انگار اوج متن نیز هست و خواننده با صدایی بسیار بلند نیز دو بار فریادش می‌زند چنین می‌شنویم:
زندگی عین دریای بی‌آب من همش راه میرم بی‌تو تو خواب
مثل یه کوریم که عصاشو داده به دست یه کرم شب‌تاب
حالا این‌که چه اصراری هست که در شعر بی‌محتوایش از کلمه‌ی توهین‌آمیز کور استفاده کند بر هیچ کس معلوم نیست جز این‌که نشان بدهد بعضی‌ها دلشان می‌خواهد در برابر فهمیدن هم مقاومت کنند و نمی‌توانند و یا نمی‌خواهند که بپذیرند این کلمه بار منفی و زننده‌ای دارد و شما که این مطلب را می‌خوانید، هیچ کس را نخواهید یافت که با شنیدن این واژه معنای مثبتی به ذهنش متبادر شود.
مگر نه این است که وقتی به عنوان مثال دو نفر که در جایی به سرعت راه می‌روند یا رانندگی می‌کنند وقتی تصادفی بینشان رخ می‌دهد اولین فحشی که بر زبانشان می‌آید مگه کوری؟ است؟
تازه اگر از این کلمه هم بگذریم کسی که شعر تیتراژ را ساخته قصدش از این مضمون‌سازی بی‌جا چه بوده که گفته:
مثل یک کوریم که عصاشو داده به دست یه کرم شب‌تاب
چه مفهوم بدیعی در لابلای کلمات این جمله وجود دارد که من هر‌چه دقت می‌کنم قدرت فهمش را در خود نمی‌بینم؟
در این باره فقط این به ذهنم می‌آید که برخی به طنز می‌گویند: اگر خواستی چیزی بگویی که بقیه فکر کنند تو بیشتر از آن‌ها می‌فهمی حرفت را طوری بزن که هیچ کس متوجه نشود چه گفته‌ای.
بهتر است بپردازم به جای دیگری از سریال که متأسفانه اولین بار هم نیست که در تلویزیون برای این‌که بخواهند تاوان اعمال بد یک نفر را به بیننده نشان دهند از فلج شدن یکی از شخصیت‌ها که نقشی منفی را در فیلم یا سریال بازی می‌کند، بهره می‌گیرند.لاله مرزبان
ما باید به چه زبانی بگوییم که هر کس معلول می‌شود -حالا نوع معلولیتش تفاوتی ندارد- هر دلیلی می‌تواند داشته‌باشد جز این‌که تقاص کار‌های زشتش در گذشته باشد؛

در این سریال حتی بی‌شرمی را به جایی رسانده‌اند که برای اثبات وجود خدا هم یک مواد‌فروش را در مقابل شخصی که فلج شده و توان سخن گفتن هم ندارد قرار می‌دهند و غلام به انیس می‌گوید: هر کی میگه خدا نیست حرف مفت می‌زنه خدا هست، خدا دقیقاً الآن بین من و تو نشسته. تو داری تقاص کاراتو پس میدی! و از این حرف‌ها که اگر نعوذ بالله خدا این قدر ناتوان باشد که برای اثبات وجودش یک نفر را معلول کند و به جای این‌که آن فرد را که اعمال ناشایستی انجام داده به شکلی عقوبت دهد که فقط خودش آسیب ببیند، بلایی بر سرش آورد که بیشتر از خود او دیگران را به زحمت اندازد، نباید خدای عادلی باشد و چنین عملی قطعاً از انصاف خداوندی به دور است.
حالا این‌که چه باور اشتباه عمیق و ریشه‌داری بعد از دیدن این صحنه در سریال برای مخاطبان شکل می‌گیرد، مسأله‌ای است که اصلاً برای این شاعر و در کل دست اندرکاران این سریال و امثال چنین برنامه‌هایی، کوچک‌ترین اهمیتی ندارد.
وقتی در رسانه‌ی ملی چنین رفتاری با ما می‌شود، مشخص نیست چه‌قدر ما معلولین باید تلاش کنیم که از ذهن کسانی که درباره‌ی معلولیت آگاهی زیادی ندارند این‌که معلول شدنمان به خاطر کار‌های بد خودمان یا گذشتگانمان نیست را پاک کنیم و اصلاً آیا بتوانیم چنین کاری انجام دهیم هم خودش شاید مهم‌ترین پرسش باشد.

نگارنده: امضا محفوظ