- پایگاه خبری آذرقلم - https://azargalam.ir -

روز قلم، روز پاسداشت اندیشه و هنر و آزادگی

یادداشت : محمدرضا باقرپور

آذرقلم: به پیشنهاد انجمن قلم ایران و تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی، چهاردهم تیرماه، در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران، به عنوان روز قلم، به ثبت رسیده است. به نوبه خود، این روز را به همه نویسندگان متعهد، متخصص و دلسوز، فارغ از هرگونه ایدئولوژی، ملیت و مذهبی، درصورتی که قلم را در راه انسانیت، به کار می بندند، تبریک می گویم.

نویسندگی، یک بستر است تا اهل قلم، حرف‌هایشان را منتقل کنند و البته، یک مسیر طولانی را باید پیمود تا نویسنده حقیقی که نوشته هایش منجر به یک هدف انسانی و مقدسی می گردد، خودش را به ظهور برساند. نویسندگی در ایران، شغل نیست و نباید هم یک شغل محسوب شود؛ شغل، بیشتر با صنعت همراه است تا هنر؛ در بحث هنر، آفرینش هنرمند، از سر نیاز مادی نیست اما در صنعت، صنعتگر، از سر نیاز، دست به صنع و ساختن می‌زند؛ نویسندگی، یک هنر است و نباید آن را، تا حد یک شغل، پایین آورد و به خاطر آن، پولی را در نظر گرفت؛ نه اینکه نویسنده، نیازی به پول ندارد و نباید به لحاظ مالی، تأمین بشود؛ بحث، روی عدم اطلاق واژه شغل، به نویسندگی است. نویسندگی در ایران، باید حرفه‌ای شود؛ کاری که تا حالا نشده؛ نویسنده در ایران، کارش فقط نوشتن نیست؛ نویسنده، شغلی دارد و کاری برای خودش و هر وقت، فرصتی شد یا دلش خواست، می‌نشیند و می‌نویسد؛ قبلاً هم اینطور بوده و هیچ نویسنده‌ای، شغلش، فقط نوشتن نبوده؛ هم‌اکنون در ایران، بین نویسندگان، شاید ده نفر هم پیدا نشوند که فقط از راه نوشتن، بتوانند امرارمعاش کنند؛ پس عملاً، نویسندگی، شغل نیست؛ آن نویسندگی‌ای شاید شغل محسوب می‌شود که نوشتنِ از نوع دفترخانه‌ ای یا همان نوشتن در جلوی محاکم قضایی باشد. متأسفانه، از نویسنده‌ها، خوب و درخور شأن آنها حمایت نشده؛ اینکه مثلاً، برای نویسنده‌ای، جایی در قطعه هنرمندان، برای دفنش در نظر بگیرند یا به هنگام چاپ کتابش، وامی با درصد پایین یا چند بند کاغذ ارزان‌قیمت تعاونی یارانه دار بدهند یا بعد یا اندکی قبل از مرگش و بیشتر و معمولاً بعد از وفاتش، یک مراسمی از طرف وزارت ارشاد یا بخش فرهنگی شهرداری‌ها یا نهادهای فرهنگی دیگر، برایش برگزار کنند، در جای خود، خوب است و شاید لازم؛ اما کافی و حمایت و ارزشگذاری جدی نیست؛ نویسنده باید از هر لحاظ، به‌ویژه، از لحاظ مالی، تأمین ‌شده باشد تا بتواند بدون دغدغه بنویسد. نویسنده وقتی می نویسد، نباید نگرانی داشته باشد و دستش بلرزد. نویسنده ها هم مثل بیشتر هنرمندان سایر رشته ها، معمولا بعد از رحلتشان شناخته می شوند و به آثارشان پرداخته می شود و اگر تجلیل و بزرگداشتی هم قرار هست باشد، بعد از مرگشان هست. برای یک‌کله پاچه فروشی، یک فلشی می‌کشند و در سر خیابان یا کوچه نصب می‌کنند؛ همه ما بارها دیده‌ایم؛ در شهرهای مختلف هم دیده‌ایم؛ برای یک سیرابی‌فروشی و نان سنگکی هم همین‌طور؛ برای گرمابه عمومی هم همین‌طور؛ اما بخواهی به منزل یک نویسنده و اهل قلم حتی مشهوری که چندین عنوان هم کتاب دارد، بروی، یک فلشی، علامتی نیست که بخواهی به منزل یا دفتر کارش بروی و دیداری بکنی یا بخواهی سؤالی ازش بپرسی. در مورد اکتسابی بودن یا نبودن نویسندگی باید گفت: نمی شود گفت نویسندگی، وراثتی است؛ اینکه بگوییم چیزی، روی ژن های کروموزوم های آدمی هست که باعث نویسندگی او می شود، مضحک است و حرف درستی نیست. اینکه نویسندگی را می شود در کلاس های آموزشی یاد گرفت یا نه، باید گفت: اینها همه تأثیرگذارند اما کسی که درد و دغدغه فرهنگی و اجتماعی و… دارد و خوب می تواند ببیند و درک کند، احتمالا می تواند یک هنرمند و نویسنده شود. خوب شنیدن و زیاد خواندن، خیلی مهم است؛ کسی که می خواهد نویسندگی کند و حتی خود نویسندگان قوی، باید آثار و کتب سایر نویسندگان را بخوانند و از طرفی دیگر، به دستور زبان جامعه ای که در آنجا، زندگی می کنند و می خواهند برای آنها بنویسند، آشنایی نسبتا کاملی داشته باشند. نویسنده، باید به فرهنگ جایی که در آنجا زندگی می کند و برای آنها می خواهد بنویسد نیز آشنا باشد.