- پایگاه خبری آذرقلم - https://azargalam.ir -

مرغ آمین در قفس: بند جای «رضامجسمه ساز» نیست، بترسیم از قضاوت تاریخ!

یادداشت: محمدامین خوش نیت

آذرقلم: خبر بسیار کوتاه و تکان دهنده بود. هنرمند محبوب و سختکوش شهر تبریز که عمر خویش را به مجموعه داری و خلق آثار هنری و تاریخی و صیانت از سرمایه های مادی و معنوی ایران و آذربایجان صرف کرده بود به خاطر مشکلات مالی گرفتار شده و خانواده اش نیز درمانده شده اند.

شاید برای افرادی که با رضا سرابی اقدم آشنایی نداشته باشند یادآوری اینکه سرابی اقدام همان مجسمه ساز معروف و ماخوذ به حیا و متین شهرماست که المان معروف مبارزان مشروطه در میدان نماز تبریز و اول راسته کوچه را ساخته کافی باشد. و یا برای مسافران و و گردشگران و اهالی آذربایجان که به هنگام عبور از سه راهی فرودگاه تبریز، مجسمه «محمدتقی خان پسیان» به عنوان اولین خلبان ایرانی و آذربایجانی را به نظاره نشسته اند کافی باشد.

اما برای افرادی که سالهاست با همت و پشتکار و ایثار شبانه روزی این مرد آشنا باشد گرفتار شدن چنین شخصیت هنری سخت گران است و باور نکردنی. آن هم نه به خاطر تجارت و سوداگری و احتکار و خدای ناکرده مسئله مهریه و ..! بلکه به خاطر رفتن زیر دین و قرض به خاطر احیا و اجرای یک طرح هنری بزرگ و در نهایت شکست آن طرح و عدم حمایت مسئولان!

به راستی این شهر که روزگاری نه بر برج ها و زیرگذرها و روگذرهایش افتخار می کرد بلکه بر داشتن بزرگ مردانش می بالید و مفتخر بود که : «از هر کوچه اش صد آفتاب آید برون!» چرا باید به چنان روزگاری گرفتار بیاید که مردان و هنرمندانش در بند شوند؟ رضا سرابی اقدم و برادر فرهیخته اش اهل جنجال مطبوعاتی و سیاسی کاری نیستند. سالهاست که با آنها نرد عشق باخته ایم و دیدگان مان، به هنرنمایی شان از ساخت مجسمه های بزرگ و المان های ماندگار این شهر عادت کرده است. از تندیس های کوچک و هنری ساخته شده اش که اکنون زینت بخش اتاق کار و ویترین خانه های مجلل خیلی از مسئولان ماست. از مجسمه ارک و برج ساعت و برج یانقین گرفته تا تندیس شهریار، کوراوغلو و ثقه الاسلام و ستارخان و باقرخان و … اما روا نیست به خاطر مشکلات اقتصادی و پاره ای مقررات دست و پاگیر اداری و سازمانی، « مرغ آمین» آذربایجان دربند باشد. بند، جای محتکران و مختلسان و مفسدان است. بند، جای زد و بند کنندگان اقتصادی و سیاسی است نه جای «رضا مجسمه ساز»!

یادمان نرود که او بود موزه مشاغل آذربایجان را احیا کرد. او بود که المان «قازان» را در بوستانی به همین نام بنا نهاد. او بود که ابتکار و اراده اش را برای اجرای «موزه نور» و «موزه آب» را  برای اولین بار در تبریز به کار گرفت. یادمان نرود او بود که بسیاری از آثار تاریخی سرزمین ما را کشف، شناسایی و به عموم معرفی کرد. از عینک تاریخی خلبان پسیان تا اولین چراغ های نوری ایران و جهان و تبریز و حتی گاوصندوق بانک مشترک ایران و بریتانیا در تبریز را!

خون باید گریست به چنین حالی… بر سیستم قضایی به خاطر اجرای قانون و عدالت هیچ هَرجی نیست که همه در برابر قانون برابرند و نباید تفاوتی بین هنرمند و سیاستمدار و کارمند و فرد عادی و مسئول و مدیر باشد. رضا بی شک خطایی داشته، شاکی خصوصی داشته و به خاطر سهل انگاری و عدم تدبیر اقتصادی لازم، حق الناسی ضایع شده و برای اجرای عدالت و احقاق حق شاکی، باید که پشت میز محاکمه می رفت اما نه پشت میله ها! اما این همه سکوت و بی خبری و این بی خیالی و عدم حمایت از این هنرمند برجسته بسیار جای حیرت و تاسف است. بارها او از جفایی ناخواسته سخن گفته که او خود بر خانواده اش روا داشته است. جایی که به خاطر عشق و علاقه به کار هنری اش نتوانسته آنها را حتی به مسافرتی کوتاه ببرد و یا حتی به سلامتی خود چاره ای بیندیشد! برای ما در مصاحبه های مختلف از سختی ها و مرارت های مربوط به جمع آوری آثار تاریخی و اسناد مغفول مانده ایران و آذربایجان روایت ها کرده و چه با اشتیاق و حرارت از اسناد تازه کشف کرده اش خبرها داده است.

اینکه نماینده تبریز صرفا از تصویب قانونی برای حمایت از هنرمندان حوزه صنایع دستی، تهیه یک بسته سیاستی و اتخاذ تصمیماتی فرهنگی کلان! سخن بگویند کافی نیست. به عمل کار برآید به سخندانی نیست! که تا این بسته اجرایی شود نگهبان دم در از سرما یخ زده است!

بی تردید او روایتگر زنده تاریخ آذربایجان است. کار و تلاش و همت این پیر خسته عرصه هنر از کار و پشت میز نشینی و مقاله نویسی و کلنجار رفتن برای درج چند مقاله ISI توسط برخی از افراد و شهرت طلبان و سیاسی کاران ارزشمندتر بوده است. کاری به آنچه که اتفاق افتاده نداریم. اما خوب می دانیم که جرم و اتهام این هنرمند برجسته شهر آنقدر سنگین و غیرقابل حل نبوده است که اینک او در بند باشد و ما و مسئولان ارشد با خیال راحت شب سر بر بالین بگذاریم! چنین برخوردی با اصحاب هنر آذربایجان و تبریز در شان ما نیست. بترسیم از قضاوت تاریخ و آیندگان در مورد رفتار امروزمان!