- پایگاه خبری آذرقلم - https://azargalam.ir -

سرشار و زلال باید بود تا بتوان جوشید/ من شعر نمی نویسم، او مرا می نویسد!

مصاحبه از: مژگان ستاری

آذرقلم: الیار مسلمی، یکی از هنرمندان خوش ذوق در عرصه ی شعر است که چند مجموعه شعر سپید با قلم ایشان به چاپ رسیده است. وی علی رغم رد تمام پیشنهادهای مصاحبه از طرف اکثر رسانه های بومی، بنده را ساعاتی مهمان خانه ی خود نمود و با سخاوت تمام پاسخگوی سوالاتی شدند که در پی می آید.

لطفا کمی خودتان را برای خوانندگان آذرقلم معرفی کنید؟

الیار مسلمی هستم ، متولد ششم دی سال 1361 تبریز دارای بیماری “سی پی” یا همان فلج مغزی.

شعر را از چه سنی و با چه سبکی شروع کردید؟

راستش را بخواهید هیج گاه نفهمیدم دقیقاً چگونه شاعر شدم. چون چنین قصدی نداشتم و فکر نمی کردم بتوانم نویسنده یا شاعر شوم؛ چرا که نویسندگی و شاعری را مستلزم داشتن سواد و دانش علمی و معنوی زیادی می دانستم و هنوز هم معتقدم باید سرشار و زلال بود تا بتوان جوشید. نه تنها فقط برای نویسندگی و شاعری، بلکه؛ در تمام زمینه های هنری و زندگی باید سرشار از دانش و سواد و تجربه و همچنین ایمان و زلالیت درونی بود تا بتوان اثر هنری ماندگاری خلق کرد ، والا اثر خلق شده چندان دوام نخواهد داشت . من نوشتن را از دوران راهنمایی یعنی حدود 14سالگی آغاز کردم. اوایل با نوشتن نثر شروع شد ، سپس کم کم دیدم برای بیان بعضی احساسات و اندیشه ها تنها نثر ساده کافی نیست و ناخودآگاه نوشته ها حالت و بیان شعر گونه  پیدا می کردند.البته این نوشتن ها برای دل خودم و فرار از بی همزبانی بود.

بعد از مرگ پدربزرگ پدری ام در سال 1377 دیگر نوشتن دست من نبود . کلام خود بخود جاری می شدند و چیزی از درونم فریاد می زد و کلمات پشت سر هم می آمدند و گاهی هم برای بیان احساسم واژه ای پیدا نمی شد.

می توانم این گونه بگویم که این من نیستم  شعر می نویسم، بلکه؛ این شعر است که مرا می نویسد!

چرا شعر؟چرا مثلا دنبال نقاشی و موسیقی نرفتید؟

دلیل انتخاب هنر شعر، بیشتر به خاطر شرایط جسمانی ام بود. نقاشی و موسیقی را هم دوست داشتم و علاقه بسیاری به نواختن و نقاشی و حتی خواندن داشتم اما بخاطر شرایط جسمی ام حتیاز روان خواندننوشته های خود هم عاجز هستم . نقاشی و موسیقی تئاتر و سینما و اکثر هنرها و حتی ورزش نیز تعادل جسمی میخواهدکه من از آن محروم بودم و لاجرم باید روی داشته ام تمرکز میکردم.

در حال حاضر در چه قالبهایی شعر می سرایید؟

بستگی به حال و هوای آن لحظه  و شعری که جاری میشود، دارد. اما بیشتر شعرهایم قالب سپید بخود می گیرند و به گفته ی استاد رحمانی، ناخودآگاه بیشتر شعر هایم به سبک هایکوی ژاپنی سروده شده است . تاکنون، هیچ گاه به قالب فکر نکرده ام. وقتی به قالب فکر می کنی محدود می شوی، شعر باید خودش بیاید و تو را در برگیرد و تو با دامنه ی واژه هایت آن را بیان کنی. هرچه سواد و معلوماتمان بیشتر باشد واژه و کلام بهتری برای بیان شعوری که جاری شده خواهیم داشت. من هنگامی که خواسته ام در قالب خاصی مثلا؛ ترانه کار کنم، رضایت چندانی از نتیجه کار خود نداشتم .

آیا شما زندگی شخصی خود را سوژه ی شعرتان قرار می دهید؟

خیلی کم! بیشتر در اندیشه ی راه رهایی هستم تا وصف زندان!

 

آیا در شیوه ی سرودن و بازی با کلمات و محتوای شعر از شاعری الهام می گیرید؟

نه، هرگز!

 

نگاهتان به آینده ی شعر سپید ایران چیست؟

نمی دانم، فقط به این معتقد هستم؛ آثار ناب در هر قالبی باشند، هرگز فراموش نمی شوند.

الیارمسلمی در یک جمله؟

انسانی که انسانش آرزوست …

به نظر شما خصیصه ی یک شاعر خوب چیست؟

انسان بودن! نه فقط شاعری، بلکه؛ تمام هنرها و حرفه ها  و حتی زندگی کردن که خود هنری والاست با انسانیت جاودانه می شود. من معتقد هستم قبل از هنرمند کامل بودن اول باید انسان کاملی بود، وگرنه چه بسیار هنرمندانی که بهترین هنرمند عصر خود بودند، اما فراموش شده اندو یا امروز به دید منفی از آنها یاد میشود.

آیا تریبونی در تبریز برای شعرای هم سبک شما وجود دارد؟

بله، شب های شعر و انجمنهای ادبی و جشنواره های متعددی که سالیانه برگزار می شود، میتواندتریبونی برای دوستان سپیدنویس باشد.

بهترین شعرای ایرانی و خارجی مورد علاقه تان را نام ببرید؟

خیلی ها را می توان نام برد، همگی در زمان خود بهترین بودند. از جمله؛ شمس تبریزی، مولانا ، حافظ  ، خیام سعدی و همچنین سهراب سپهری ، فروغ ، احمد شاملو!

از میان شاعران خارجی، شکسپیر، جبران خلیل جبران و پابلونرودا به ذهنم می رسد.

 به نظر شما بزرگ‌ترین آسیبی که شعر سپید را تهدید می‌کند چیست؟

به این موضوع فکر نکرده ام. ولی؛ این را می توانم بگویم، عموما بیشترین آسیب ها در هر زمینه ای چه هنری چه اجتماعی و حتی زندگی فردی از  ناآگاهی، غرور و تعصب بی جا و افکار منفی و طمع ناشی می گردد.

چرا به این نتیجه رسیدید که سروده‌هایتان را به چاپ برسانید؟

تشویق دبیران دوران راهنمایی و دبیرستان و حمایت پدر و مادر و راهنمایی های ارزشمند دایی هنرمندم یوسف عبدالعظیم زاده بود که مرا به چاپ اولین کتاب شعرم واداشت.

شرکت درشب شعرهای شهر تبریز چه میزان در قدرت سرایش شما تاثیرداشته است؟

خیلی کم! در جمع ها هم خیلی کم شرکت داشتم. چون بخاطر مشکلات جسمی و شرایط زندگی بیشتر در انزوا هستم!

به نظر شما چگونه می توان از ارزشهای والای ادبی برای از ببن بردن پلیدیها استفاده کرد؟

با بالابردن آگاهی و تقویت ایمان وعشق و انسانیت در خود. اگر درست زندگی کنیم، خود زندگیمان هم شعر و هنر می شود. حتی اگر خودمان هم ننویسیم ، مطمئناً دیگران خواهند نوشت.

قبل از زیبا نوشتن باید زیبا زندگی کرد!

 

به نظر شما دلیل استقبال مردم از اشعار شاعرانی مانند مریم حیدرزاده چیست؟

نمی دانم! شاید به خاطر انبوهتبلیغات و حمایت مالی و رسانه ای.

 

تعریف شما ازهنر و هنرمند چیست؟

هنر، پلی است  به سوی بهتر شدن و هنرمند باید هموار کننده راه و سازنده ی این پل باشد. پلی برای رسیدن از جنگ به صلح، از ویرانی به آبادی ، از وحشت به امنیت، از بی قراری به آرامش ، از تردید به ایمان، از نفرت به عشق و سرانجام از تاریکی به روشنایی!

میان این دوگانگی ها دیواری است و هنرمند واقعی آن است که بتواند این دیوار را در هم بشکند.

 

یکی از شعرهایی که از مجموعه شعرتان می پسندید را برایمان بخوانید.

آنسوی دیوار نور

این سوی دیوار ظلمت

آن سوی دیوار عشق

این سوی دیوار حسرت

آن سوی دیوار وحدت

این سوی دیوار کثرت

آن سوی دیوار رحمت

این سوی دیوار نفرت

آن سوی دیوار زندگی

این سوی دیوار مرگ

آن سوی دیوار اهورا

این سوی دیوار اهریمن

و دیوار

چیزی جز من نبود !!

 

به هنر بیشتر نگاهی تجاری دارید یا احساسی؟

هیچ کدام! هنر راهی است برای بهتر شدن!

 

تا به امروز اتفاق افتاده که مجموعه شعری تجاری و سفارشی بنویسید؟

خیر، هرگز پیش نیامده است.

 

مشوق و حامی معنوی تان در زمینه چاپ شعر چه کسی هست؟

در ابتدا دبیر مهربان دوران راهنمایی ام آقای سرابی، بعد پدر و مادرم و دایی یوسف عزیزم و همچنین زنده یاد استاد اسد بهرنگی.

 

 تا کنون چند کتاب چاپ کردید؟ نام کتابهایتان را هم بگویید.

تا کنون چهار کتاب با نامهای” خزان کال ” در سال 1378، “سوال های بی جواب” در سال 138۰، “فریاد سینه سوزان” 138۶و جدیدتریناثرم هم “حقیقت افسانه نبود” در سال1397توانسته ام به چاپ برسانم.

 و سخن آخرتان؟

زنده باد انسانیت!