- پایگاه خبری آذرقلم - https://azargalam.ir -

سرهنگی که بعد از تفنگ، شلنگ به دست گرفت!/ از جلو نظام سرهنگ بازنشسته به گل و گیاه

[vc_row][vc_column][vc_column_text]گزارش از: محمد امین خوش نیت

عکس ها از : امیر پورفرج

آذرقلم: مدتها بود که از برخی دوستان و همکاران، می شنیدم که یکی از شهروندان تبریزی، دست به اقدامی جالب زده و با گل کاری های بی نظیرش توجه همسایگان و سایر شهروندان را جلب کرده است.

با هماهنگی قبلی، پس از یافتن نشانی منزل این شهروند، ساعتی را مهمان این شهروند «سبزاندیش» شدیم.

البته نیازی به گرفتن شماره پلاک و رنگ درب و … نبود. تنها دانستن نام کوی، کافی بود تا شما یک راست و ناخواسته در مقابل در منزلی توقف کنید که دورادور آن با گل های سرسبز و خوش آب و رنگ پوشیده شده است! جاده ائل گلی تبریز، کوی حافظ!

مجموعه ای زیبا از سرسبزی در دو طرف در ورودی مجتمع آپارتمانی «بهار» با سلیقه تمام چیده شده که هر رهگذری را برای لحظاتی در جلوی خانه میخکوب می کند. نام آپارتمان هم در نوع خود جالب است: ساختمان بهار!

و چه تناسب و رابطه ی زیبایی بین بهار و گل و سرسبزی اینجا عینیت یافته است. مجموعه ای از درختچه ها و بوته ها با گلهایی چشم نواز به رنگ های متنوع!

گویی بهار و طبیعت در این خانه اردو زده باشند. آقای «رضا سیارفر» که از این پس او را با پیشوند جناب سرهنگ خطاب می کنیم! همان شهروند خلاق و زیبادوست به استقبال ما می آید. وقتی می فهمیم که او یک نظامی بازنشسته است تعجب مان بیشتر می شود. کار سخت گیرانه و خشن نظامی گری را با کار لطیف و هنرمندانه گل و گلکاری چه کار؟!

اما جناب سرهنگ سیارفر، بر همه ی ذهنیت های قبلی ما خط بطلان می کشد. او ما را به خانه اش دعوت می کند. ترجیح می دهیم در کنار مجموعه پرورش گل او و در حیاط مجتمع با هم به گفتگو بنشینیم. لحظه ای از تماشای این مجموعه فاخر سیر نمی شویم. شمعدانی هایی که با سلیقه کنار هم چیده شده اند، کاج مطبق و کاکتوس و بنجامین چشمان مان را به زیبایی ها مهمان می کنند و عطر دل انگیز رُز و نسترن و کوکب مدهوش مان می سازد و لیلیوم و شیفلریا و داوودی هایی که که فضای روح بخشی را به مجموعه داده اند.

سرهنگ سیارفر، اهل عجب شیر است اما از 50 سال پیش ساکن تبریز شده و چند سالی می شود که به افتخار بازنشستگی نائل آمده است. می گوید : « از بچگی به گل و گیاه علاقه داشتم، حتی زمانی که در خط مقدم جبهه و جنگ بودم، این عادت شیرین را ترک نکردم!»

او که خود از اولین ساکنان کوی حافظ در ائل گلی است از دورانی می گوید که کسی ساکن این محله نبود اما حالا، به مدد همکاری ساکنان به یکی از کوی های تمیز و زیبای منطقه دو تبریز تبدیل شده است.

رئیس کلانتری شهرک پرواز در سال 1363، حالا در مجموعه کوچک آپارتمانی اش، به جای تفنگ، شلنگ در دست دارد و به جای نگبهانی در برج و بارو و کلانتری، وظیفه شیرین نگاهبانی از گل های زیبا را در آپارتمان کوچکش عهده دار است. به گفته خودش بیش از 30 نوع گل و گیاه و درختچه در قالب مجموعه ای که آمار آن بیش از 200 گیاه گل و گلدان تخمین زده می شود در این آپارتمان و حیاط کوچک پشتی آن نگهداری می شوند.

از نحوه نگهداری گلها در فصول سرد سال می پرسیم. می گوید: «اتاقک شیشه ای کوچکی را در گوشه حیاط درست کرده ام که هنگام برودت هوا، گلدانها را در قفسه هایی منظم با گرمایش مناسب در آنجا نگهداری می کنم.»

از برخورد همسایگان با مجموعه او و به ویژه گلهایی که در بیرون خانه و جلوی در چیده می پرسیم. لبخندی می زند و می گوید: روزی نیست که همسایه های محله از  ما گل و گلدانی نبرند. مخصوصاً خانم های خانه دار که وقت و حوصله زیادی به این کار دارند.»

می پرسم: می فروشید؟! ناراحت می شود و با تندی می گوید: نه! هرگز! گل قیمت ندارد.

از او می خواهم احساس اش را نسبت به گل و پرورش گل و توسعه فضای سبز در شهر بگوید.

من نیز هرگز به این گلها به چشم مشتری و جنس و کالای فروشی نگاه نمی کنم. آنها جزئی از وجود من هستند.

همه دوستان و آشنایان و همسایه هایی هم که از من گل می برند، همه راضی هستند و من و خانواده ام، سلامتی و موفقیت و شادابی ام را مدیون دعاهای خیرخواهانه مردم هستم.

«افسر ارشد دانشگاه پلیس» که اکنون هیچ نشانه ای از دیسپلین نظامی و روح خشن جنگی ندارد اکنون در میان «گنجی» نشسته که روح لطیف همزیستی، مهربانی، عشق به هم نوع و محبت و معرفت را به خانواده، همسایه ها و همه شهروندان هدیه می دهد.

از او در مورد آب و هوای آذربایجان و نحوه سازگاری مجموعه اش با این آب و هوای غیرقابل پیش بینی می پرسم. می گوید: «همانطور که می دانید آذربایجان اقلیم خشک و سردی دارد و در نتیجه درختان و فضای سبز سازگار با این آب و هوا نیز محدود است. هر چند فضای سبز «هلند» شهرت جهانی دارد اما بیشتر به خاطر آب و هوای مرطوب آن است. بنابر این پرورش گل در آذربایجان سختی های خاص خود را دارد. اما ما این محدودیت آب و هوایی را با تلاش و خلاقیت بیشتر و نگهداری بهتر جبران کرده ایم. هر چند زحمت زیادی را متحمل می شویم اما با این حال، این مشقت و زحمت ها، ثمره شیرین تری هم دارد و سبب می شود تا بیشتر قدر و منزلت فضای سبز و گل و گلکاری را بدانیم.

مثلا تا چند روز پیش و در اوایل تابستان، گرمای بی سابقه، همه گل ها و فضای سبز حساس را می سوزاند بنابر این نیاز به دقت و زحمت بیشتری بود با این حال پس از سپری شدن بحران گرما، ما ثمره تلاشها و نگرانی هایمان را دیدیم.»

سرهنگ سیارفر، مدتها در دوران دفاع مقدس مسئول خط مقدم پاوه بوده و مدتها نیز به عنوان یک نظامی ارشد در نیروی انتظامی آذربایجان شرقی فعالیت داشته است.

مسئول نظام وظیفه استان در سالهای دور، که زمانی همه سربازان و جوانان را به خط می کرد اکنون، گلها را به خط می کند! «از جلو نظام» او حالا برای گلهایی است که به صف شده اند تا دستان پرمهر باغبان خستگی ناپذیر، شبنم مهر و رویش دوباره را بر روی گلبرگ آنها بنشاند.

فرمان «قدم رو و آزادباش» این چریک پیر، حالا، نه برای جنگجویان و رزمندگان جبهه که برای گلهایی است که طبیعت زیبای خداوندی را به خانه و محل سکونت اش به ارمغان آورده اند.

این شهروند خوش ذوق، نه تنها در محیط طبیعت و زمینه گل کاری و پرورش درخت و توسعه فضای سبز، که در زمینه خانواده نیز باغبان موفقی است او سه گل رعنای دیگر هم دارد. سه دختر موفق که این سرهنگ بازنشسته از آنها به نیکی یاد می کند: دختر بزرگش «پریسا» مهندس برق الکترونیک است و دو بچه دارد. و حالا این فرمانده نظامی و سرسخت دیروز در نقش سربازی گوش به فرمان و مطیع نوه ها! ظاهر می شود. عشق و علاقه بابابزرگ به این نوه های کوچک در چشمانش موج می زند و «عزیز» جانش هستند.

دو دختر دیگر سرهنگ، دوقلو هستند. دکتر پریا و دکتر پرنیان، هم اکنون به لطف زحمات پدر و مادر، مشغول طی دوره های تخصصی پزشکی در کشور هستند.

خانواه ای صمیمی و موفق و در عین حال باصفا و جدی که مصاحبت با آنها برای ما بسیار مغتنم و ارزشمند بود.

در پایان دیدار و گفتگوی دو ساعته مان با این شهروند فرهنگ دوست و زیباپسند، باز هم به مجموعه سرسبز این شهروند خوش ذوق سرمی زنیم. یارای دل کندن از این فضای زیبا نداریم اما چاره ای نیست! برای این فرمانده موفق جبهه فضای سبز تبریز، خسته نباشید گفته و او را با بچه های سرسبزش تنها می گذاریم!

لحظه خداحافظی و ترک این گلخانه، یاد این شعر زیبای خواجه شیراز، حضرت حافظ می افتم که:

گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت 

که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد! 

[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]